بابا بزرگم یه حرف خیلی قشنگی بهم زد، که با طلا باید حکش م
بابا بزرگم یه حرف خیلی قشنگی بهم زد، که با طلا باید حکش میکردم.
میگفت:
"شیرین ترین توت ها،پای درختها میریزن. در حالی که ما برای چیدنِ توت هایِ کال،چشم به بالا ترین شاخه ها میدوزیم.
این دقیقا حکایت ندیدن هاست."
زیادی بودن، زیادی خوب بودن، زیادی در دسترس بودن، زیادی تحمل کردن فقط باعث میشه زیادی نادیده گرفتی بشی.
میگفت:
"شیرین ترین توت ها،پای درختها میریزن. در حالی که ما برای چیدنِ توت هایِ کال،چشم به بالا ترین شاخه ها میدوزیم.
این دقیقا حکایت ندیدن هاست."
زیادی بودن، زیادی خوب بودن، زیادی در دسترس بودن، زیادی تحمل کردن فقط باعث میشه زیادی نادیده گرفتی بشی.
۱۵.۶k
۲۹ تیر ۱۴۰۳