سال هاست ک برای آدما نامریی شدم=)
بعد مدت ها ی جامعه ستیز شد ک سعی میکنه بگه اجتماعیه
اخه ی روزی مهربون ترین ادم این شهر بود
ولی خسته شد از بس ندیدنش
مهربونیاش و شکست و از خورده هاش
بی حسی رو ساخت
آره این داستان منه:)
ک هیچکس حتی صفحه هاش و ورق نزد
اخه ی روزی مهربون ترین ادم این شهر بود
ولی خسته شد از بس ندیدنش
مهربونیاش و شکست و از خورده هاش
بی حسی رو ساخت
آره این داستان منه:)
ک هیچکس حتی صفحه هاش و ورق نزد
۹.۱k
۰۷ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.