دازای اوسامو عشق پنهان من
همانطور که بهتون قول داده بودم
/اونی چان چرا رایحه ات عوض شده مگه آلفا نبودی ولی بوی بتا میدی ای شیطون کی به من نگفتی(با حالت اوسکلی)
€•بدبخت شدم فهمید چرا خودم متوجه نشدم
€نه شاید یکی از این
خدمتکار بتا بوده باهم برخورد کردیم رایحه ش روم مونده•خنگول
چی گفتی
الان خودمم نفهمیدم چی گفتم•
/باشه منکه فوضول نیستم
خدایا چقدر خستم نمی خوای اتاقمو نشون بدی اصلا مامان بابا کجان
€اتاقت و خدمت کار نشونت میده پدرومادر مسافرت هستند
/آهان زود تر اتاقم مو نشون بدید
€خنده کوتاهی کرد و اشاره بی یکی از خدمت کارا
اتاقشون رو نشون بده
خدمت کار سری
به نشون بله تکون داد و احترام گذاشت و رانپو باهاش رفت دازای رفت سمت اتاق کار خودش و به کاراش رسید و مدام به چویا فکر میکرد تا اینکه
؟؟میتونم بیام داخل عزیزم
€•این صدا رانپو نگفت اینم میاد چقدر داره اتفاقات عجیب میوفته
€بیا داخل
؟؟اوه ببخشید مزاحم کارت شدم مطمئنم تعجب کردی اومدم به رانپو گفتم نگه سوپرایز بشی
€آهان اوکی خدمت کار اتاق خانوم و نشون بده (سرد)
و...
/اونی چان چرا رایحه ات عوض شده مگه آلفا نبودی ولی بوی بتا میدی ای شیطون کی به من نگفتی(با حالت اوسکلی)
€•بدبخت شدم فهمید چرا خودم متوجه نشدم
€نه شاید یکی از این
خدمتکار بتا بوده باهم برخورد کردیم رایحه ش روم مونده•خنگول
چی گفتی
الان خودمم نفهمیدم چی گفتم•
/باشه منکه فوضول نیستم
خدایا چقدر خستم نمی خوای اتاقمو نشون بدی اصلا مامان بابا کجان
€اتاقت و خدمت کار نشونت میده پدرومادر مسافرت هستند
/آهان زود تر اتاقم مو نشون بدید
€خنده کوتاهی کرد و اشاره بی یکی از خدمت کارا
اتاقشون رو نشون بده
خدمت کار سری
به نشون بله تکون داد و احترام گذاشت و رانپو باهاش رفت دازای رفت سمت اتاق کار خودش و به کاراش رسید و مدام به چویا فکر میکرد تا اینکه
؟؟میتونم بیام داخل عزیزم
€•این صدا رانپو نگفت اینم میاد چقدر داره اتفاقات عجیب میوفته
€بیا داخل
؟؟اوه ببخشید مزاحم کارت شدم مطمئنم تعجب کردی اومدم به رانپو گفتم نگه سوپرایز بشی
€آهان اوکی خدمت کار اتاق خانوم و نشون بده (سرد)
و...
۲۴۹
۰۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.