پارت ۵
ویو ات
واو چه اتاقه بزرگ خوشگله از اتاق خودم خوشگل تره
اجوما: دخترم چیزی لازم ندارین
ات: نه ممنونم
اجوما: پس من میرم شما استراحت کن
ات: مرسی
ویو نامجون
اخخ بلخره دارم به هدفم نزدیک میشم زنگ بزنم به مامانم بگم
(بوق بوق)
م.ن:جانم پسرم
نامجون: مامان بلخره پیداش کردم
م.ن: او چه عالی الان کجاست
نامجون: تو اتاق مهمون
م.ن : او خوبه افرین
نامجون: من فعلا برم وقت شامه
م.ن: باش پسرم برو
ویو ات
وسایلا مو جابه جا کردم رو تخت نشستم یکم با گوشیم ور رفتم که اجوما اومد
اجوما: دخترم وقته شامه آقا گفتن بیام صداتون کنم
ات: باشع الان میام
ویو ات
پاشدم رفتم پایین سر میز غذا خوری
ات: سلام
نامجون: سلام قشنگم حالت چطوره
ات: عالیم
ویو ۵ ماه بعد
تو این پنج ماه خیلی اتفاقاتی افتاد من پیش نامجونم پدر بزرگم مرد و ارث هاش به من رسیده ولی عموم دشمنم شده میخواد کاری کنه ارث مو بگیر
ویو نامجون
هنوز همون نقشه سر جاشه ولی یجورای دارم عاشق ات میشم گناه داره نمیدونم چکار کنم
ات: نامی چکار کنم الان
نامجون: من یه فکر دارم
واو چه اتاقه بزرگ خوشگله از اتاق خودم خوشگل تره
اجوما: دخترم چیزی لازم ندارین
ات: نه ممنونم
اجوما: پس من میرم شما استراحت کن
ات: مرسی
ویو نامجون
اخخ بلخره دارم به هدفم نزدیک میشم زنگ بزنم به مامانم بگم
(بوق بوق)
م.ن:جانم پسرم
نامجون: مامان بلخره پیداش کردم
م.ن: او چه عالی الان کجاست
نامجون: تو اتاق مهمون
م.ن : او خوبه افرین
نامجون: من فعلا برم وقت شامه
م.ن: باش پسرم برو
ویو ات
وسایلا مو جابه جا کردم رو تخت نشستم یکم با گوشیم ور رفتم که اجوما اومد
اجوما: دخترم وقته شامه آقا گفتن بیام صداتون کنم
ات: باشع الان میام
ویو ات
پاشدم رفتم پایین سر میز غذا خوری
ات: سلام
نامجون: سلام قشنگم حالت چطوره
ات: عالیم
ویو ۵ ماه بعد
تو این پنج ماه خیلی اتفاقاتی افتاد من پیش نامجونم پدر بزرگم مرد و ارث هاش به من رسیده ولی عموم دشمنم شده میخواد کاری کنه ارث مو بگیر
ویو نامجون
هنوز همون نقشه سر جاشه ولی یجورای دارم عاشق ات میشم گناه داره نمیدونم چکار کنم
ات: نامی چکار کنم الان
نامجون: من یه فکر دارم
۷.۷k
۲۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.