رمان عشق لجباز من
پارت ۴۵
من:نمیزارم دستت بهش بخوره
با دیانا رفتیم توی ماشین
دیا:مرسی
من:خواهش، میکنم عزیز دلم
دیا:ارسلان
من:جانم؟
دیا:اگه پیدام کنه چی؟
من:غلط کرده نمیزارم
رفتیم خونه لباس عوض کردیم و یه کوچولو به درسامون رسیدیم و بعدش رفتیم سر شام
اخر شب میخواستیم بریم بخوابیم
دیانا رو بغل کردم و گردنشو بوسیدم
من:دیانام؟
دیا:ها
من:ها چیه بی تربیت😂
دیا:بله😂
من:اگه یه روز ازت خواستگاری کنم باهام ازدواج میکنی؟
دیا:اره تو تنها ادمی هستی که میتونم بهت تکیه کنم
من:اخ ذوق کردم یعنی اینقدر خوبم؟ 😆
دیا:نه😐
من:آه غرورم شکست😐
دیا:😂
من:دیانام؟
دیا:بله😅
من:دوستت دارم😁
دیا:منم دوستت دارم😁
دیانا
ارسلان لباشو روی لبام گذاشت
گوشیم زنگ خورد
من:بر خرمگس معرکه لعنت😐
محراب بود
من:الو محراب چی میخوای بدموقع زنگ میزنی😐
محراب:سلام😐
من:خو گیرم سلام خو بعدش
محراب:یادم باشه شبا بهت زنگ نزنم مزاحم رابطتونم😂
من:اره دقیقا مزاحمی خو حرفت
محراب:نمیخوای بیایی استقبالم؟
من:چی؟ کی؟
محراب:الان دارم سوار هواپیما میشم فردا ساعت ۱۲ ظهر پروازم میشینه😃
من:واییییی داری میایی چرا الان میگی😍
محراب:بله پس مارو شرمنده نکن بیا استقبالم😂
من:چشم شما بیا
گوشی رو قطع کردم
من:ای خدا 😂
ارسلان:کی بود
من:خرمگس معرکه بود😂
ارسلان:چی گفت؟ 😆
من:فردا ساعت ۱۲ باید بریم دنبالش بیاریمش از فرودگاه😃
ارسلان:هوی دیانا
من:ها
ارسلان:محراب اومد منو فراموش نکنی ها
من:هیچکس تو نمیشه😅
#اردیا
#رمان_اردیا
#اردیا_همیشگی
#رمان_عاشقانه
#رمان_اکیپ
#رمان
من:نمیزارم دستت بهش بخوره
با دیانا رفتیم توی ماشین
دیا:مرسی
من:خواهش، میکنم عزیز دلم
دیا:ارسلان
من:جانم؟
دیا:اگه پیدام کنه چی؟
من:غلط کرده نمیزارم
رفتیم خونه لباس عوض کردیم و یه کوچولو به درسامون رسیدیم و بعدش رفتیم سر شام
اخر شب میخواستیم بریم بخوابیم
دیانا رو بغل کردم و گردنشو بوسیدم
من:دیانام؟
دیا:ها
من:ها چیه بی تربیت😂
دیا:بله😂
من:اگه یه روز ازت خواستگاری کنم باهام ازدواج میکنی؟
دیا:اره تو تنها ادمی هستی که میتونم بهت تکیه کنم
من:اخ ذوق کردم یعنی اینقدر خوبم؟ 😆
دیا:نه😐
من:آه غرورم شکست😐
دیا:😂
من:دیانام؟
دیا:بله😅
من:دوستت دارم😁
دیا:منم دوستت دارم😁
دیانا
ارسلان لباشو روی لبام گذاشت
گوشیم زنگ خورد
من:بر خرمگس معرکه لعنت😐
محراب بود
من:الو محراب چی میخوای بدموقع زنگ میزنی😐
محراب:سلام😐
من:خو گیرم سلام خو بعدش
محراب:یادم باشه شبا بهت زنگ نزنم مزاحم رابطتونم😂
من:اره دقیقا مزاحمی خو حرفت
محراب:نمیخوای بیایی استقبالم؟
من:چی؟ کی؟
محراب:الان دارم سوار هواپیما میشم فردا ساعت ۱۲ ظهر پروازم میشینه😃
من:واییییی داری میایی چرا الان میگی😍
محراب:بله پس مارو شرمنده نکن بیا استقبالم😂
من:چشم شما بیا
گوشی رو قطع کردم
من:ای خدا 😂
ارسلان:کی بود
من:خرمگس معرکه بود😂
ارسلان:چی گفت؟ 😆
من:فردا ساعت ۱۲ باید بریم دنبالش بیاریمش از فرودگاه😃
ارسلان:هوی دیانا
من:ها
ارسلان:محراب اومد منو فراموش نکنی ها
من:هیچکس تو نمیشه😅
#اردیا
#رمان_اردیا
#اردیا_همیشگی
#رمان_عاشقانه
#رمان_اکیپ
#رمان
۶۱.۵k
۲۱ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.