عاشق شوید،برادرها و خواهرها
عاشق شوید،برادرها و خواهرها
عاشق شوید،زندگی به عشق است.
عقل به آدم زندگی نمیدهد.
عقل به آدم حساب میدهد
که چه جور بهتر بخورد،چه جور بهتر بخوابد،
چه جور بهتر پلاسیده شود،چه جور بهتر دل مرده باشد.عشق است که در درون انسان آتش زندگی و شعلهی زندگی را بر میافروزاند.
دلنوشته
آنچه به تو می دهم عشق من نیست؛ بلکه تو خود، عشق منی. تویی که عشق را در من بیدار می کنی و اگر بخواهم این نکته را آشکارتر بگویم، می بایست گفته باشم که من "نیاز" نمی جویم، من جویای عشق خویشم.
می جویم تا زیباترین لحظات زندگی را چون نگین گران بهایی بر این حلقه ی بی قدر و بهای روزان و شبان بنشاند.
تورا می جویم تا با تن خود رازهای شادی را با تن من در میان بگذارد.
ارامشم را می جویم تا مرا به "دیوانگی" بکشاند؛ که من در اوج "دیوانگی" بتوانم به قدرت های اراده ی خود واقف شوم؛ که من در اوج غرایز برانگیخته ی خود بتوانم شکوه انسانیت را بازیابم و به محک زنم؛ که من بتوانم آگاه شوم.
! این که مرا به سوی تو می کشد عشق نیست، شکوه توست؛ و آنچه مرا به انتخاب تو برمی انگیزد، نیاز تن من نیست
عاشق شوید،زندگی به عشق است.
عقل به آدم زندگی نمیدهد.
عقل به آدم حساب میدهد
که چه جور بهتر بخورد،چه جور بهتر بخوابد،
چه جور بهتر پلاسیده شود،چه جور بهتر دل مرده باشد.عشق است که در درون انسان آتش زندگی و شعلهی زندگی را بر میافروزاند.
دلنوشته
آنچه به تو می دهم عشق من نیست؛ بلکه تو خود، عشق منی. تویی که عشق را در من بیدار می کنی و اگر بخواهم این نکته را آشکارتر بگویم، می بایست گفته باشم که من "نیاز" نمی جویم، من جویای عشق خویشم.
می جویم تا زیباترین لحظات زندگی را چون نگین گران بهایی بر این حلقه ی بی قدر و بهای روزان و شبان بنشاند.
تورا می جویم تا با تن خود رازهای شادی را با تن من در میان بگذارد.
ارامشم را می جویم تا مرا به "دیوانگی" بکشاند؛ که من در اوج "دیوانگی" بتوانم به قدرت های اراده ی خود واقف شوم؛ که من در اوج غرایز برانگیخته ی خود بتوانم شکوه انسانیت را بازیابم و به محک زنم؛ که من بتوانم آگاه شوم.
! این که مرا به سوی تو می کشد عشق نیست، شکوه توست؛ و آنچه مرا به انتخاب تو برمی انگیزد، نیاز تن من نیست
۱۲.۵k
۱۶ تیر ۱۴۰۱