رسیدن به تهران*
رسیدن به تهران*
خب خب خب 😂
بعد از هفت ساعت نابود شدن تو ماشین رسیدیم:/
*خونمون خرم آباده و به دو دلیل اومدیم اینجا*
واقعا بی حسم نسبت به اومدن اینجا و چمیدونم همینا..
معمولا همیشه ذوق داشتم،اولین باره ریلکس.
ریدمان.
چرا؟
اولندش که من این گوشیو با خون دل شارژ کردم که بشه ۱۰۰ درصدد.
حالا دلایلش بماند 😂
بعد تو ماشین ۴۰ درصدشو به زور استفاده کردمممم....
فشار چیه؟
اون ایرپاد لعنتی هم با بدبختی شارژرشو پیدا کردم چون خاله گرامی به فاک داده بودش.
عجبا؟
تو ماشین فقط دو ساعت تو گوشم بود 👆🏻🗿
بیشترشم که خواب بودم..
چون بعد از ظهر که از مدرسه اومدم نخوابیدم.
کلا قبل اینکه راه بیفتیم خون دل خوردمممم منننننن.
یه سریال میشه اگه بخوام کامل توضیح بدم 😂
الانم که رسیدیم خونه خالم همه خوابن.
هار هار هار...
هور هور هور...
هر هر هر..
هوی بسه 😔
خب از بحث خارج نشیم.
دلیل اول که اومدیم سر سال شوهر خالمه..
دومش میخام برم چشم پزشکی.
تا یکشنبه هستیم.
و اگه بخواید هر چی اتفاق بیفته تو پست میگم بهتون😎
*اینجا من دوتا خاله دارم اون یکی یه پسر داره که میشه پسر خالم هم سنم هستیم فقط ۴۰ روز از من بزرگ تره:/*
خلاصه که بله.
خب بزارید قبلشو بگم 👇🏻
۱۲:۳۰ که اومدم از مدرسه خیلی عادی سرمو کردم تو گوشی.
فکنم دو ساعت بعد گفتن که جمع کنید میخایم حرکت کنیم.
تقریبا ساعت ۴ دیگه آماده بودیم.
خب داییم میخواست بیارمون.
دیگه اتفاقی ماشینش خراب شد رف درستش کنه که تا ۸ طول کشید.
از این ورم مامانم رفته بود باهاش با خاله دومم
*من پنج تا خاله دارم*
خواهرمم که پنج سالشه پیش من جا گذاشته بودن اونم خو لش کرده بود.
منم سرمو کردم تو گوشی دوباره 😎
چون واقعا حوصلم ریده بود.
بعد ساعت 7 خواهرم بیدار شد به زار زار گریه کردن سر اینکه آرومش کنم خار شدممم.
دیگه 8 اومدن از بیرون.
تقریبا 9 اینا دیگه حرکت کردیم تا الان که رسیدیم.
بخش بعدی توی ماشین:
تو ماشینم اون اولا یه ساعت ایرپاد گذاشتم.
بعد خوابیدم نیم ساعت.
اصن درستو حسابیم نخوابیدم کلا قاطی پاتی بود.
بعد یه ساعت دیگه ایرپاد.
بقیش به بیرون نگا میکردم.
دوباره خوابیدم..
بعد با خواهرم رفتیم تیک تاک.
یه ساعت و نیم فکنم.
موقع نزدیک شدن به خونه خالم خود به خود بیدار شدم.
باورتون میشه تو کلش فقط یه جمله گفتم؟
گفتم کی میرسیم.
دیگه خفه خون گرفتم و ندانم چرا.
بخش رسیدن:
خب رسیدیم پیش خونه خب این یه ساختمون چند طبقس ساختمون «پدرام» اسمشه.
اومدیم وسایلو از صندوق آوردیم بیرون بی سرو صدا رفتیم پارکینگ منو خاله دومم با خواهرم مامانم و مامان مامانم..
چه شیر تو شیری شد.
میخواید پارت بعدم بزارم 😂؟
اگه میخواید بگید ادامشو و هرچی اتفاق میفته رو تا وقتی میریم بنویسمممم..
برم کپمو بزارم.
شب خوش.
خب خب خب 😂
بعد از هفت ساعت نابود شدن تو ماشین رسیدیم:/
*خونمون خرم آباده و به دو دلیل اومدیم اینجا*
واقعا بی حسم نسبت به اومدن اینجا و چمیدونم همینا..
معمولا همیشه ذوق داشتم،اولین باره ریلکس.
ریدمان.
چرا؟
اولندش که من این گوشیو با خون دل شارژ کردم که بشه ۱۰۰ درصدد.
حالا دلایلش بماند 😂
بعد تو ماشین ۴۰ درصدشو به زور استفاده کردمممم....
فشار چیه؟
اون ایرپاد لعنتی هم با بدبختی شارژرشو پیدا کردم چون خاله گرامی به فاک داده بودش.
عجبا؟
تو ماشین فقط دو ساعت تو گوشم بود 👆🏻🗿
بیشترشم که خواب بودم..
چون بعد از ظهر که از مدرسه اومدم نخوابیدم.
کلا قبل اینکه راه بیفتیم خون دل خوردمممم منننننن.
یه سریال میشه اگه بخوام کامل توضیح بدم 😂
الانم که رسیدیم خونه خالم همه خوابن.
هار هار هار...
هور هور هور...
هر هر هر..
هوی بسه 😔
خب از بحث خارج نشیم.
دلیل اول که اومدیم سر سال شوهر خالمه..
دومش میخام برم چشم پزشکی.
تا یکشنبه هستیم.
و اگه بخواید هر چی اتفاق بیفته تو پست میگم بهتون😎
*اینجا من دوتا خاله دارم اون یکی یه پسر داره که میشه پسر خالم هم سنم هستیم فقط ۴۰ روز از من بزرگ تره:/*
خلاصه که بله.
خب بزارید قبلشو بگم 👇🏻
۱۲:۳۰ که اومدم از مدرسه خیلی عادی سرمو کردم تو گوشی.
فکنم دو ساعت بعد گفتن که جمع کنید میخایم حرکت کنیم.
تقریبا ساعت ۴ دیگه آماده بودیم.
خب داییم میخواست بیارمون.
دیگه اتفاقی ماشینش خراب شد رف درستش کنه که تا ۸ طول کشید.
از این ورم مامانم رفته بود باهاش با خاله دومم
*من پنج تا خاله دارم*
خواهرمم که پنج سالشه پیش من جا گذاشته بودن اونم خو لش کرده بود.
منم سرمو کردم تو گوشی دوباره 😎
چون واقعا حوصلم ریده بود.
بعد ساعت 7 خواهرم بیدار شد به زار زار گریه کردن سر اینکه آرومش کنم خار شدممم.
دیگه 8 اومدن از بیرون.
تقریبا 9 اینا دیگه حرکت کردیم تا الان که رسیدیم.
بخش بعدی توی ماشین:
تو ماشینم اون اولا یه ساعت ایرپاد گذاشتم.
بعد خوابیدم نیم ساعت.
اصن درستو حسابیم نخوابیدم کلا قاطی پاتی بود.
بعد یه ساعت دیگه ایرپاد.
بقیش به بیرون نگا میکردم.
دوباره خوابیدم..
بعد با خواهرم رفتیم تیک تاک.
یه ساعت و نیم فکنم.
موقع نزدیک شدن به خونه خالم خود به خود بیدار شدم.
باورتون میشه تو کلش فقط یه جمله گفتم؟
گفتم کی میرسیم.
دیگه خفه خون گرفتم و ندانم چرا.
بخش رسیدن:
خب رسیدیم پیش خونه خب این یه ساختمون چند طبقس ساختمون «پدرام» اسمشه.
اومدیم وسایلو از صندوق آوردیم بیرون بی سرو صدا رفتیم پارکینگ منو خاله دومم با خواهرم مامانم و مامان مامانم..
چه شیر تو شیری شد.
میخواید پارت بعدم بزارم 😂؟
اگه میخواید بگید ادامشو و هرچی اتفاق میفته رو تا وقتی میریم بنویسمممم..
برم کپمو بزارم.
شب خوش.
۷۰
۰۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.