اون پرواز هیرت انگیز
part 2
آخ جون بالاخره بردم تا زدم شبکه پویا یا دو رفتم تو اتاقم گوشیم زنگ خورد سریع جواب دادم از مسابقه بودن
(علامت یون+ علامت مجری"علامت مامان یون م_ی)
مکالمه یونگهی با مجری
+سلام
"سلام خانم امیلیا خوب هستین
+بله مرسی
"شنیدید که توی قرعه کشی ما برنده شدید
+بله شنیدم
م_ی:آهای خانم امیلیا باکی حرف میزنی
+با هیشکی مامان دوستمه جنی
م_ی:اوکی
"الو خانم امیلیا هنوز پشت ختین؟
+آه بله درسته متوجه شدم و واقعا خوشحالم
"میدونید که ما توی پخش زنده داریم با شما حرف میزنیم میشه حستون رو درباره اینکه برنده شدید به ما بگید
+آ بله خیلی خوشحالم که میتونم به آرزو هام برسم
"آه چه آلی میتونم بپرسم که چه برنامه هایی دارین برای این همه پول
+این پول برای آرزو های من کمه اما مقداریش رو برآورده میکنه من آرزو دارم تونی کره زندگی کنم العان میتونم بلیت هواپیما بگیرم و یه خونه نقلی یگوشه ی سئول اجاره کنم و با باقی پول مقداری وسیله خونه بخرم چون مادرم برام جهاز آماده کرده تا زود تر از دستم خلاص شه یکم پول برام باقی میمونه پسنداز میکنم
"آه چه عالی خوش حال شدم باهاتون حرف زدم امید وارم به آرزو هاتون برسید
+مرسی خدانگهدار
پایان مکالمه
آخ جون بالاخره میتونم به ارزو هام برسم
[از زبون بنده خود خودم💙]
یهو در باز شد و یونگهی بادیدن کسی که انگار متوجه مکالمش با تلفن شده بود از ترس گوشی از دستش افتاد و از ترس میخ کوب شد و شر شر عرق میریخت اون شخص کسی نبود جز.................
هار هار هار خمارییییی
شرایط پارت بعد ۱ لایک ۲ تا کامنت همین
آخ جون بالاخره بردم تا زدم شبکه پویا یا دو رفتم تو اتاقم گوشیم زنگ خورد سریع جواب دادم از مسابقه بودن
(علامت یون+ علامت مجری"علامت مامان یون م_ی)
مکالمه یونگهی با مجری
+سلام
"سلام خانم امیلیا خوب هستین
+بله مرسی
"شنیدید که توی قرعه کشی ما برنده شدید
+بله شنیدم
م_ی:آهای خانم امیلیا باکی حرف میزنی
+با هیشکی مامان دوستمه جنی
م_ی:اوکی
"الو خانم امیلیا هنوز پشت ختین؟
+آه بله درسته متوجه شدم و واقعا خوشحالم
"میدونید که ما توی پخش زنده داریم با شما حرف میزنیم میشه حستون رو درباره اینکه برنده شدید به ما بگید
+آ بله خیلی خوشحالم که میتونم به آرزو هام برسم
"آه چه آلی میتونم بپرسم که چه برنامه هایی دارین برای این همه پول
+این پول برای آرزو های من کمه اما مقداریش رو برآورده میکنه من آرزو دارم تونی کره زندگی کنم العان میتونم بلیت هواپیما بگیرم و یه خونه نقلی یگوشه ی سئول اجاره کنم و با باقی پول مقداری وسیله خونه بخرم چون مادرم برام جهاز آماده کرده تا زود تر از دستم خلاص شه یکم پول برام باقی میمونه پسنداز میکنم
"آه چه عالی خوش حال شدم باهاتون حرف زدم امید وارم به آرزو هاتون برسید
+مرسی خدانگهدار
پایان مکالمه
آخ جون بالاخره میتونم به ارزو هام برسم
[از زبون بنده خود خودم💙]
یهو در باز شد و یونگهی بادیدن کسی که انگار متوجه مکالمش با تلفن شده بود از ترس گوشی از دستش افتاد و از ترس میخ کوب شد و شر شر عرق میریخت اون شخص کسی نبود جز.................
هار هار هار خمارییییی
شرایط پارت بعد ۱ لایک ۲ تا کامنت همین
۴۷۵
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.