بر اساس واقعیت:
𓏲࣪ ִֶָ
تهیونگ: سر جلسه امتحان یه نفر بغل دستم نشسته بود منم داشتم بهش توضیح میدادم که چهجوری تقلب کنه.
جیکوک: خب؟
"تهیونگ با بغض ادامه میده"
تهیونگ: میدونید؟ خیلی با دقت گوش میداد، باعث میشد احساس غرور کنم.
جیکوک: واو.
"تهیونگ همزمان با چشمهای بغضدار دستهاش رو مشت میکنه"
تهیونگ: امتحان که شروع شد ایستاد ورقهها رو پخش کرد.
جیکوک:
جیکوک: بعدش چیشد؟
"تهیونگ آه دردمندی میکشه"
تهیونگ: هیچی تا آخر امتحان از بالای سرم جم نخورد.
"بعد نمایشی اشکهاش رو پاک میکنه"
تهیونگ: بخاطر اون پدرسگ فکر کنم آرتروز گردن گرفتم.
"جیکوکی که سعی در نخندیدن و پاره نشدن دارن"
جیکوک:
مراقب امتحان:
تهیونگ: سر جلسه امتحان یه نفر بغل دستم نشسته بود منم داشتم بهش توضیح میدادم که چهجوری تقلب کنه.
جیکوک: خب؟
"تهیونگ با بغض ادامه میده"
تهیونگ: میدونید؟ خیلی با دقت گوش میداد، باعث میشد احساس غرور کنم.
جیکوک: واو.
"تهیونگ همزمان با چشمهای بغضدار دستهاش رو مشت میکنه"
تهیونگ: امتحان که شروع شد ایستاد ورقهها رو پخش کرد.
جیکوک:
جیکوک: بعدش چیشد؟
"تهیونگ آه دردمندی میکشه"
تهیونگ: هیچی تا آخر امتحان از بالای سرم جم نخورد.
"بعد نمایشی اشکهاش رو پاک میکنه"
تهیونگ: بخاطر اون پدرسگ فکر کنم آرتروز گردن گرفتم.
"جیکوکی که سعی در نخندیدن و پاره نشدن دارن"
جیکوک:
مراقب امتحان:
۲.۸k
۰۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.