و من داشتم توی بارون میدویـدم
و من داشتم توی بارون میدویـدم
یعنی؛زمانی میرسه که بتونم از این دنـــٔیا آزاد شم...
هیچکس نمیدونـه،هیچکس نمیدونـه
و من داشتم توی بارون میرقصیــدم
احساس زنده بودن داشتم؛و نمیتونم هیچ شکایتی کنـم!
ولی الان منو ببر خونـه،خونه ای که بهش تعلـــق دارم
یعنی؛زمانی میرسه که بتونم از این دنـــٔیا آزاد شم...
هیچکس نمیدونـه،هیچکس نمیدونـه
و من داشتم توی بارون میرقصیــدم
احساس زنده بودن داشتم؛و نمیتونم هیچ شکایتی کنـم!
ولی الان منو ببر خونـه،خونه ای که بهش تعلـــق دارم
۱.۶k
۲۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.