اگر مرا فرصتی بود
اگر مرا فرصتی بود
چیره بر اژدهای زمان میشدم
و کودکی ام را دوباره زندگی میکردم
شاید اینبار تو چشم می دوختی بر گوشه ای از خلقت
و من پشت ابری سیاه پنهان بودم..! نمیدانم میل داشتی مرا پیدا کنی..؟!
بعد خندان و رقصان زیر باران نگاهت فریاد میزدم ، هوار می کشیدم که آری « او » مرا دوست دارد...
چیره بر اژدهای زمان میشدم
و کودکی ام را دوباره زندگی میکردم
شاید اینبار تو چشم می دوختی بر گوشه ای از خلقت
و من پشت ابری سیاه پنهان بودم..! نمیدانم میل داشتی مرا پیدا کنی..؟!
بعد خندان و رقصان زیر باران نگاهت فریاد میزدم ، هوار می کشیدم که آری « او » مرا دوست دارد...
۴.۲k
۱۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.