پارت:۱ فصل:دوم
پرش زمانی به پنج سال بعد
از دید ات
پنج سال از اون اتفاق گذشته و هیچی از چیزی نمیدونه بجز من و جیمین و من از اون موقعه نه جیمین رو دیدم و نه باهاش حرف زدم هیچ خبری هم ازش ندارم نه میدونم با کسی هست چیزی ازش نمیدونم تو این چند وقت تصمیم گرفته بودم شرکتی که بابام توی چین داره رو اداره کنم که بابام هی خسته نشه بره چین دوباره برگرده کره دوباره بره چین بهش گفتم یه خونه و ماشین برآن تو چین بخره و من برم اونجا فردا شب پرواز داشتم به سمت چین داشتم چمدونم رو آماده میکردم که کاترین زنگ زد گفت که بیا بریم بیرون و یکم خوشگذرونیم با چند تا از بچه های دیگه اوکی رو دادم و بلند شدم رفتم لباسم رو پوشیدم و رفتم و دم در منتظر کاترین بودم اومد و رفتیم کلی خوشبگذرونیم
از دید جیمین
از اون ماجرا حدود پنج سال میگذره و من بازم ات رو دوست دارم و نتونستم فراموشش کنم هیچ خبری ازش ندارم نمیدونم اصلا زنده هست فقط شبا به عکس هاش نگاه میکنم و گریه میکنم من خیلی دوسش داشتم ولی خودم کاری کردم از من متنفر بشه همش تقصیر خودم بود اگر اون کار رو باهاش نمیکردم شاید الان کنارم بود و منو دوست داشت ولی دیگه نمیشه کاری کرد تو این چند روز وضع شرکتی که تو چین داریم خیلی خرابه و باید حدود دو یا سه ماه برم چین و فردا شب هم پرواز دارم از فرانسه میرم چین (یه نکته بگم اینکه جیمین نمیدونه پدر ات هم یه شرکت تو چین داره پدر جیمین هم حتی نمیدونه) و داشتم وسایلم رو جمع میگردم و به اتم فکر میکردم من بدون اون فرشتهی زمینی هیچی بودم افسرده شده بودم دیگه خیلی حالم بد بود کاش برمیگشتم به عقب دوباره گریم شروع شد که یهویی تهیونگ دوستم زنگ زد گفت بیام بریم کلاب یکم مست کنیم منم حالم خوب نبود و نیاز داشتم مست کنم قبول کردم وسایلم رو ول کردم و رفتم آماده شدم که برم
رفتم پارکینگ و موتورم رو روشن کردم و تا جایی که میشد گاز دادم اون نسیم خونگی که به صورتم میخورد باعث آرامشم میشد و حالم ر. بهتر میکرد رسیدم دم در کلاب رفتم داخل و تهیونگ رو دیدم که داره دست تکون میده و کوک هم کنارش بود راستش من زیاد از کوک خوشم نمیومد اونم همین طور و فقط جلوی تهیونگ جوری رفتار میکردیم انگار خیلی با هم خوبیم سلام کردم نشستم حرف زدم بهاشون و تا جایی که جا داشتم میت کردم
از دید ات
با بچه ها رفتیم شهر بازی بعد رفتیم رستوران شام خوردیم و آخر شب هم رفتیم خونه کاترین با بقیه دخترا بازی کردیم فیلم دیدیم و کلی بهم خوشگذشت بهتریم روزم بود ولی از اینکه میخواستم برم برای همیشه خیلی ناراحت بودم
کیوتام اینم پارت جدید از فصل دوم فیک جیمین لذت ببرید و حمایت فراموش نشه 💗✨️
از دید ات
پنج سال از اون اتفاق گذشته و هیچی از چیزی نمیدونه بجز من و جیمین و من از اون موقعه نه جیمین رو دیدم و نه باهاش حرف زدم هیچ خبری هم ازش ندارم نه میدونم با کسی هست چیزی ازش نمیدونم تو این چند وقت تصمیم گرفته بودم شرکتی که بابام توی چین داره رو اداره کنم که بابام هی خسته نشه بره چین دوباره برگرده کره دوباره بره چین بهش گفتم یه خونه و ماشین برآن تو چین بخره و من برم اونجا فردا شب پرواز داشتم به سمت چین داشتم چمدونم رو آماده میکردم که کاترین زنگ زد گفت که بیا بریم بیرون و یکم خوشگذرونیم با چند تا از بچه های دیگه اوکی رو دادم و بلند شدم رفتم لباسم رو پوشیدم و رفتم و دم در منتظر کاترین بودم اومد و رفتیم کلی خوشبگذرونیم
از دید جیمین
از اون ماجرا حدود پنج سال میگذره و من بازم ات رو دوست دارم و نتونستم فراموشش کنم هیچ خبری ازش ندارم نمیدونم اصلا زنده هست فقط شبا به عکس هاش نگاه میکنم و گریه میکنم من خیلی دوسش داشتم ولی خودم کاری کردم از من متنفر بشه همش تقصیر خودم بود اگر اون کار رو باهاش نمیکردم شاید الان کنارم بود و منو دوست داشت ولی دیگه نمیشه کاری کرد تو این چند روز وضع شرکتی که تو چین داریم خیلی خرابه و باید حدود دو یا سه ماه برم چین و فردا شب هم پرواز دارم از فرانسه میرم چین (یه نکته بگم اینکه جیمین نمیدونه پدر ات هم یه شرکت تو چین داره پدر جیمین هم حتی نمیدونه) و داشتم وسایلم رو جمع میگردم و به اتم فکر میکردم من بدون اون فرشتهی زمینی هیچی بودم افسرده شده بودم دیگه خیلی حالم بد بود کاش برمیگشتم به عقب دوباره گریم شروع شد که یهویی تهیونگ دوستم زنگ زد گفت بیام بریم کلاب یکم مست کنیم منم حالم خوب نبود و نیاز داشتم مست کنم قبول کردم وسایلم رو ول کردم و رفتم آماده شدم که برم
رفتم پارکینگ و موتورم رو روشن کردم و تا جایی که میشد گاز دادم اون نسیم خونگی که به صورتم میخورد باعث آرامشم میشد و حالم ر. بهتر میکرد رسیدم دم در کلاب رفتم داخل و تهیونگ رو دیدم که داره دست تکون میده و کوک هم کنارش بود راستش من زیاد از کوک خوشم نمیومد اونم همین طور و فقط جلوی تهیونگ جوری رفتار میکردیم انگار خیلی با هم خوبیم سلام کردم نشستم حرف زدم بهاشون و تا جایی که جا داشتم میت کردم
از دید ات
با بچه ها رفتیم شهر بازی بعد رفتیم رستوران شام خوردیم و آخر شب هم رفتیم خونه کاترین با بقیه دخترا بازی کردیم فیلم دیدیم و کلی بهم خوشگذشت بهتریم روزم بود ولی از اینکه میخواستم برم برای همیشه خیلی ناراحت بودم
کیوتام اینم پارت جدید از فصل دوم فیک جیمین لذت ببرید و حمایت فراموش نشه 💗✨️
۹.۲k
۱۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.