دست هایت،
دستهایت،
بویِ پاییز میدهد
به وقتِ شهریور ...
شاید از چیدنِ انار
میآیی؛
شاید از کوچههایِ دلتنگی
شاید از بغضِ کالِ خرمالو
شاید از فصلِ انتظار
میآیی؛
چشمهایت،
رنگِ پاییز میشود
به وقتِ شهریور ...
در نگاهت چیزهایی هست
مثلِ رازِ یک جنگل
مثلِ خوابِ یک کودک
مثلِ عطرِ بابونه
مثلِ رقصِ پروانه
شاید از پیلههای بیقرار
میآیی؛
شوقِ ماندن،
در نگاهت نیست
میدانم؛
گویی از جادههای پُر غبار
میآیی ...
من دلم بهار میخواست
اما؛
دستهایت،
بوی پاییز میدهد
به وقتِ شهریور ...
بویِ پاییز میدهد
به وقتِ شهریور ...
شاید از چیدنِ انار
میآیی؛
شاید از کوچههایِ دلتنگی
شاید از بغضِ کالِ خرمالو
شاید از فصلِ انتظار
میآیی؛
چشمهایت،
رنگِ پاییز میشود
به وقتِ شهریور ...
در نگاهت چیزهایی هست
مثلِ رازِ یک جنگل
مثلِ خوابِ یک کودک
مثلِ عطرِ بابونه
مثلِ رقصِ پروانه
شاید از پیلههای بیقرار
میآیی؛
شوقِ ماندن،
در نگاهت نیست
میدانم؛
گویی از جادههای پُر غبار
میآیی ...
من دلم بهار میخواست
اما؛
دستهایت،
بوی پاییز میدهد
به وقتِ شهریور ...
۵.۹k
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.