👹عشق سیاه👹
ادامه ی پارت ۵...
نیم ساعت بعد......
«ویو یی جونگ»
رفتم خونه که دیدم جی مونگ و جی هو دارن فوتبال دستی بازی میکنن و جون پیو و مین جی هم دارن تلویزیون نگاه میکنن و لی هو هم رو مبل لم داده بود
از لی هو پرسیدم لی جون کجاست
لی هو : توی اتاقشه داره با گوشیش ور میره
یی جونگ : باشه ممنون
رفتم توی اتاق که دیدم لی جون یک دفعه گوشیش و خاموش کرد
بهش گفتم مگه داشتی چیکار میکردی ؟
لی جون: هیچی کار خواصی نمیکردم چون یهو اومدی تو ترسیدم
حالا بیخیال تو بشین تا من برم دوتا قهوه بیارم باهم حرف بزنیم.
بهش گفتم باشه ولی من زیاد وقت ندارم باید دوباره برم
لی جون: خیلی خب بابا بشین تا بیام
همین که لی جون رفت پیامی روی گوشیش اومد و صفحه ی قفل گوشیش روشن شد
پیام↓↓↓
_______________________________________
|اما قربان من دیگه نمیتونم این کار رو انجام بدم |
|اگه این دفعه گیرمون بندازن چی |
|_______________________________________|
کنجکاو شدم و با طرفند خودم قفل گوشیش و شکوندم و...
خماریییییی..... نه شوخی کردم قرار بود دو تا فصل رو براتون بزارم پس بیاین پست بعدی
نیم ساعت بعد......
«ویو یی جونگ»
رفتم خونه که دیدم جی مونگ و جی هو دارن فوتبال دستی بازی میکنن و جون پیو و مین جی هم دارن تلویزیون نگاه میکنن و لی هو هم رو مبل لم داده بود
از لی هو پرسیدم لی جون کجاست
لی هو : توی اتاقشه داره با گوشیش ور میره
یی جونگ : باشه ممنون
رفتم توی اتاق که دیدم لی جون یک دفعه گوشیش و خاموش کرد
بهش گفتم مگه داشتی چیکار میکردی ؟
لی جون: هیچی کار خواصی نمیکردم چون یهو اومدی تو ترسیدم
حالا بیخیال تو بشین تا من برم دوتا قهوه بیارم باهم حرف بزنیم.
بهش گفتم باشه ولی من زیاد وقت ندارم باید دوباره برم
لی جون: خیلی خب بابا بشین تا بیام
همین که لی جون رفت پیامی روی گوشیش اومد و صفحه ی قفل گوشیش روشن شد
پیام↓↓↓
_______________________________________
|اما قربان من دیگه نمیتونم این کار رو انجام بدم |
|اگه این دفعه گیرمون بندازن چی |
|_______________________________________|
کنجکاو شدم و با طرفند خودم قفل گوشیش و شکوندم و...
خماریییییی..... نه شوخی کردم قرار بود دو تا فصل رو براتون بزارم پس بیاین پست بعدی
۴.۱k
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.