《 time 》....
《 time 》....
Part : ⅞
ا.ت:دست پخت آجوما خیلی خوبه
جونگکوک:میبینم خوب با آجوما گرم گرفتی
ا.ت:حتما میخوای با آجوما هم حرف نزنم
جونگکوک:من همچین حرفی نزدم
ا.ت
داشتم ادامه ی غذامو میخوردم که دستی رو روی دستم احساس کردم که غذا پرید تو گلوم
جونگکوک:خوبی؟
تهیونگ:لیا اب بده بهش
لیا:عه چیشد بیا آب بخور
لیا اب داد بهم ..هی دستشو پس میزدم ولی مگه ول میکرد
اروم جوری که فقط اون بشنوه گفتم :میشه دستمو ول کنی اذیت میشم
اونم گوش کرد و دستمو ول کرد
جونگکوک:دخترا میخوام بهتون یه چیزی بگم
ا.ت و لیا:بگو
جونگکوک: ما میخوایم که شما باهامون ازدواج کنید ..ازدواج رسمی ،شما دوتا خیلی لجبازید و هر لحضه ممکنه دوباره فرار کنید .
لیا و ا.ت:چییییی!؟!؟
تهیونگ:همونی که جونگکوک گفت
لیا:شوخیه خوبی بود من دیگه میرم تو اتاق
تهیونگ:لیا بشین سر جات
لیا:جانم ؟
تهیونگ:گفتم بشین
لیا:باش
ا.ت:جونگکوک مگه تو به من زمان نداده بودی ؟ چرا یهو میگی باید ازدواج کنیم
جونگکوک:اینطور صلاح دیدم لزومی نمیبینم توضیح اضافه بدم
دستمو محکم روی میز زدم و مثل جت از پله ها بالا رفتم و رفتم توی اتاق
لیا:من با کسی ازدواج نمیکنم
تهیونگ:میکنی
لیا:نمیکنم
تهیونگ:میکنی
لیا:گفتم ازدواج نمیکنم'داد'
تهیونگ: منم میگم ازدواج میکنیم'داد نسبتا بلندتری'
لیا : تو یه روانیه عوضی که هیچی نمیفهمی ..هردوتونو میگم..شرم آوره که دوتا دختر رو بزور زن خودتون کنید واقعا نمیفهمم چتو... 'داد'
تهیونگ:اون روی سگ منو بالا نیار 'داد'
لیا:بیارم چی میشه؟
با سوزشی که روی گونم حس کردم سرمو بالا اوردم
جونگکوک:تهیونگ بسه
تهیونگ:زود باش برو تو اتاق
با بغضی که توی گلوم بود و چشمای اشکی توی چشماش زل زدم و حرفمو زدم : منو بگو داشتم کم کم به عشقت اعتماد میکردم ..
و رفتم بالا
جونگکوک:تهیونگ زیاده روی کردی
تهیونگ:واقعا نمیفهمم چرا هرچی بهش میگم نمیفهمه
جونگکوک: برای اونا سخته که با ما ازدواج کنن ولی برای ما هیچ مشکلی نداره ..حتی اگه شده بزور اونا رو زن خودمون میکنیم ولی نمیزاریم در برن
تهیونگ:اونا فکر میکنن که عشقی که ما بهشون داری الکیه
جونگکوک:مهم نیست فقط کاری کن عاشقت بشه .. آخر هفته ی دیگه جشن مفصل عروسی برگذار میشه تا همه بفهمن
تهیونگ:حله داداش
جونگکوک:و اعصابتو یکم کنترل کن اگه بهش صدمه بزنی حس ناامنی پیدا میکنه و از دستش میدی
تهیونگ:باش..
لایکارو ببرید بالا تا پارت های جدید و بیشتری بزارم ..حمایت فراموش نشه خوشگلام🥂💛
Part : ⅞
ا.ت:دست پخت آجوما خیلی خوبه
جونگکوک:میبینم خوب با آجوما گرم گرفتی
ا.ت:حتما میخوای با آجوما هم حرف نزنم
جونگکوک:من همچین حرفی نزدم
ا.ت
داشتم ادامه ی غذامو میخوردم که دستی رو روی دستم احساس کردم که غذا پرید تو گلوم
جونگکوک:خوبی؟
تهیونگ:لیا اب بده بهش
لیا:عه چیشد بیا آب بخور
لیا اب داد بهم ..هی دستشو پس میزدم ولی مگه ول میکرد
اروم جوری که فقط اون بشنوه گفتم :میشه دستمو ول کنی اذیت میشم
اونم گوش کرد و دستمو ول کرد
جونگکوک:دخترا میخوام بهتون یه چیزی بگم
ا.ت و لیا:بگو
جونگکوک: ما میخوایم که شما باهامون ازدواج کنید ..ازدواج رسمی ،شما دوتا خیلی لجبازید و هر لحضه ممکنه دوباره فرار کنید .
لیا و ا.ت:چییییی!؟!؟
تهیونگ:همونی که جونگکوک گفت
لیا:شوخیه خوبی بود من دیگه میرم تو اتاق
تهیونگ:لیا بشین سر جات
لیا:جانم ؟
تهیونگ:گفتم بشین
لیا:باش
ا.ت:جونگکوک مگه تو به من زمان نداده بودی ؟ چرا یهو میگی باید ازدواج کنیم
جونگکوک:اینطور صلاح دیدم لزومی نمیبینم توضیح اضافه بدم
دستمو محکم روی میز زدم و مثل جت از پله ها بالا رفتم و رفتم توی اتاق
لیا:من با کسی ازدواج نمیکنم
تهیونگ:میکنی
لیا:نمیکنم
تهیونگ:میکنی
لیا:گفتم ازدواج نمیکنم'داد'
تهیونگ: منم میگم ازدواج میکنیم'داد نسبتا بلندتری'
لیا : تو یه روانیه عوضی که هیچی نمیفهمی ..هردوتونو میگم..شرم آوره که دوتا دختر رو بزور زن خودتون کنید واقعا نمیفهمم چتو... 'داد'
تهیونگ:اون روی سگ منو بالا نیار 'داد'
لیا:بیارم چی میشه؟
با سوزشی که روی گونم حس کردم سرمو بالا اوردم
جونگکوک:تهیونگ بسه
تهیونگ:زود باش برو تو اتاق
با بغضی که توی گلوم بود و چشمای اشکی توی چشماش زل زدم و حرفمو زدم : منو بگو داشتم کم کم به عشقت اعتماد میکردم ..
و رفتم بالا
جونگکوک:تهیونگ زیاده روی کردی
تهیونگ:واقعا نمیفهمم چرا هرچی بهش میگم نمیفهمه
جونگکوک: برای اونا سخته که با ما ازدواج کنن ولی برای ما هیچ مشکلی نداره ..حتی اگه شده بزور اونا رو زن خودمون میکنیم ولی نمیزاریم در برن
تهیونگ:اونا فکر میکنن که عشقی که ما بهشون داری الکیه
جونگکوک:مهم نیست فقط کاری کن عاشقت بشه .. آخر هفته ی دیگه جشن مفصل عروسی برگذار میشه تا همه بفهمن
تهیونگ:حله داداش
جونگکوک:و اعصابتو یکم کنترل کن اگه بهش صدمه بزنی حس ناامنی پیدا میکنه و از دستش میدی
تهیونگ:باش..
لایکارو ببرید بالا تا پارت های جدید و بیشتری بزارم ..حمایت فراموش نشه خوشگلام🥂💛
۱۱.۰k
۳۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.