از تو نوشتم
از تو نوشتم
آب دیدهام بر کلمات جاری شد ،
گل عشق رویید و جاوید شد ..
از آمدنت گفتم:
شمعدانی های کنار پنجره که با رفتنت
دق کردند و زردی به جان خریدند
امید جوانه زدند و سبز گشتند...
از تو خواندم؛
حجنره ام بوی عشق گرفت ..
آسمان از شوق بارید (:
زمین در پی وصال جانی دوباره گرفت و تازه شد ..
از وصالت دم زدم
باز دمم نیامد ...
پاهایم سست شد و به زمین افتادم!
به کنارت بودن انديشيدم
از میان شیار های مغزم
ادریسی و نرگس شکفت ...
و پروانه های قلبم رو به پرواز آوردند..
روحم به آسمان رسید ..
چشمانم که آمدنت را به تماشا بنشیند
از نور حضور تو مست و کور خواهد شد ..
ای ماه میان آسمانم
هر آنچه از جانب تو به من رسد
بر آن گله ای ندارم!
و برایم به حلاوتی عسل است!
ای درد
و
ای درمانم ...
خوب میدانم فارغ از یاد منی
و خوب میدانی کسی همچون من دچار یادت نیست!
اما ..
ناز کم کن ...
به دیدارم بیا ...
شاید فردایی از راه رسد که من برای همیشه از اینجا گذر کرده باشم!
دل و وقت را تنگ بشمار
و گرمی شبهای تلخ، طولانی، سرد و تاریک پاییزم شو ..
ای تویی که خیالت
مرا آرام جان باشد ...
جانم بی قرار است ...
رحمی کن ،
کاری کن ،
یادی کن ،
دوستی کن ،
عاشقی کن!
در همین اندک من
تو بسیاری ...
آنقدر زیاد که گاهی
من را میان تو گم میکنم!
و به هر سویی که برای یافتنش میروم
به تو برمیخورم..
گویی عنصر های تشکیل دهنده ی من
کربن و تو باشند ...
گویی در رگهای من
خون و تو در جریاناند..
گویی در قلب من دهلیز و بطن و تو مشغول کارند..
آن دو خون رسانی
تو خون به جگری ..
تو که آغاز و پایان هر آرزوی منی!
هر روزم، هر شبم، هر لحظه ام با یاد تو شیرین میشود...
تو برایم چیزی بیشتر از یک آدمی
تو خود منی!
یاردآ
مهر ماه
#بادبافشون
آب دیدهام بر کلمات جاری شد ،
گل عشق رویید و جاوید شد ..
از آمدنت گفتم:
شمعدانی های کنار پنجره که با رفتنت
دق کردند و زردی به جان خریدند
امید جوانه زدند و سبز گشتند...
از تو خواندم؛
حجنره ام بوی عشق گرفت ..
آسمان از شوق بارید (:
زمین در پی وصال جانی دوباره گرفت و تازه شد ..
از وصالت دم زدم
باز دمم نیامد ...
پاهایم سست شد و به زمین افتادم!
به کنارت بودن انديشيدم
از میان شیار های مغزم
ادریسی و نرگس شکفت ...
و پروانه های قلبم رو به پرواز آوردند..
روحم به آسمان رسید ..
چشمانم که آمدنت را به تماشا بنشیند
از نور حضور تو مست و کور خواهد شد ..
ای ماه میان آسمانم
هر آنچه از جانب تو به من رسد
بر آن گله ای ندارم!
و برایم به حلاوتی عسل است!
ای درد
و
ای درمانم ...
خوب میدانم فارغ از یاد منی
و خوب میدانی کسی همچون من دچار یادت نیست!
اما ..
ناز کم کن ...
به دیدارم بیا ...
شاید فردایی از راه رسد که من برای همیشه از اینجا گذر کرده باشم!
دل و وقت را تنگ بشمار
و گرمی شبهای تلخ، طولانی، سرد و تاریک پاییزم شو ..
ای تویی که خیالت
مرا آرام جان باشد ...
جانم بی قرار است ...
رحمی کن ،
کاری کن ،
یادی کن ،
دوستی کن ،
عاشقی کن!
در همین اندک من
تو بسیاری ...
آنقدر زیاد که گاهی
من را میان تو گم میکنم!
و به هر سویی که برای یافتنش میروم
به تو برمیخورم..
گویی عنصر های تشکیل دهنده ی من
کربن و تو باشند ...
گویی در رگهای من
خون و تو در جریاناند..
گویی در قلب من دهلیز و بطن و تو مشغول کارند..
آن دو خون رسانی
تو خون به جگری ..
تو که آغاز و پایان هر آرزوی منی!
هر روزم، هر شبم، هر لحظه ام با یاد تو شیرین میشود...
تو برایم چیزی بیشتر از یک آدمی
تو خود منی!
یاردآ
مهر ماه
#بادبافشون
۵۵.۱k
۲۶ مهر ۱۴۰۱