دلیل حال خوبِ آدما باش بی توجه به قضاوت ها... (اوج خوشبختی)
چند سال پیش مقاله ای خواندم که راجع به یک آزمایش بود که روی نوزادان بی سرپرست انجام شده بود نتیجه ی آزمایش خیلی قلبم را به درد آورد و متحیرم کرد .
آزمایش اینجور بود که قرار بود تعدادی نوزاد که هیچ تماس پوستی و احساسی با والدین خود نداشته اند را هر کدام به پرستاری مخصوص به خود بسپارند و این پرستار باید دقت بالایی در گرسنگی کودک و تعویض پوشک و دادن داروهای تقویتی و.....داشته باشه و خلاصه سریع به نیازهای کودک پاسخ بده ولی ....ولی نباید تماس پوستی با نوزاد داشته باشه تا حد امکان و از در آغوش کشیدن نوزاد و حرف زدن باهاش امتناع کنه .
بعد از مدت کوتاهی مثلا زیر یک ماه تمام نوزادان مردند .😔😔😔(اکثرا بدون هیچ علت پزشکی)
این آزمایش را به شکلی دیگر روی بچه میمونی که به محض تولد از مادر جدایش کرده بودند انجام دادند ولی به شکلی دیگر ،برای این بچه میمون بخت برگشته تیکه ای پارچه ی پشمی شبیه بدن مادرش گذاشته بودند و میدیدن که بچه میمون اکثرا مواقع این پارچه را در آغوش میگیرد حتی با غمی که میداند مادرش نیست ،و در مواقع ترس و خشم و موقع غذا خوردن بیشتر به آن پناه میبرد .🐒
و بعد از خوندن این مقاله به این فکر میکردم که آیا برای اثبات اهمیت تماس پوستی و در آغوش کشیده شدن باید دست به چنین کار ظالمانه ای زد ؟😢
آیا هر چیزی نیاز به اثبات دارد ؟
آیا بعد از اثبات مسائل حتی به روش علمی کسانی نیستند که باز هم عیب و ایرادهای خودشان را بگیرند ؟
و یک عالمه آیا ی دیگرررر.....
با دیدن این فیلم که غریبه ای چشمان خود را بسته و از عابرین میخواهد که گلی بردارند و اگر به آغوش نیاز دارند ،به آغوش او بیایند یاد این مقاله و کلاس های کافه فلسفه ی بزرگسالم افتادم ،ما در کلاس چشم هایمان را نمیبندیم اما از اولین جلسه قرار میگذاریم که بعد از حرف زدن هم گروهیمان دیگری را در ذهنمان قضاوت نکنیم و فقط گوشی باشیم برای شنیدن،و کسی که قرار است تجربه ای از خودش را با ما به اشتراک بگذارد هر بار تمرین میکند که ترس از قضاوت شدن را کنار بگذارد و رها باشد در جمعی که باهم گروه شدند
و حس و حال خودم و افراد حلقه بعد از گفتگوهایمان مثل همین رهگذرانی است که یکهو به آغوشی دعوت شده اند ،رنجی را گفته اند و سبکتر گذر کرده اند
آزمایش اینجور بود که قرار بود تعدادی نوزاد که هیچ تماس پوستی و احساسی با والدین خود نداشته اند را هر کدام به پرستاری مخصوص به خود بسپارند و این پرستار باید دقت بالایی در گرسنگی کودک و تعویض پوشک و دادن داروهای تقویتی و.....داشته باشه و خلاصه سریع به نیازهای کودک پاسخ بده ولی ....ولی نباید تماس پوستی با نوزاد داشته باشه تا حد امکان و از در آغوش کشیدن نوزاد و حرف زدن باهاش امتناع کنه .
بعد از مدت کوتاهی مثلا زیر یک ماه تمام نوزادان مردند .😔😔😔(اکثرا بدون هیچ علت پزشکی)
این آزمایش را به شکلی دیگر روی بچه میمونی که به محض تولد از مادر جدایش کرده بودند انجام دادند ولی به شکلی دیگر ،برای این بچه میمون بخت برگشته تیکه ای پارچه ی پشمی شبیه بدن مادرش گذاشته بودند و میدیدن که بچه میمون اکثرا مواقع این پارچه را در آغوش میگیرد حتی با غمی که میداند مادرش نیست ،و در مواقع ترس و خشم و موقع غذا خوردن بیشتر به آن پناه میبرد .🐒
و بعد از خوندن این مقاله به این فکر میکردم که آیا برای اثبات اهمیت تماس پوستی و در آغوش کشیده شدن باید دست به چنین کار ظالمانه ای زد ؟😢
آیا هر چیزی نیاز به اثبات دارد ؟
آیا بعد از اثبات مسائل حتی به روش علمی کسانی نیستند که باز هم عیب و ایرادهای خودشان را بگیرند ؟
و یک عالمه آیا ی دیگرررر.....
با دیدن این فیلم که غریبه ای چشمان خود را بسته و از عابرین میخواهد که گلی بردارند و اگر به آغوش نیاز دارند ،به آغوش او بیایند یاد این مقاله و کلاس های کافه فلسفه ی بزرگسالم افتادم ،ما در کلاس چشم هایمان را نمیبندیم اما از اولین جلسه قرار میگذاریم که بعد از حرف زدن هم گروهیمان دیگری را در ذهنمان قضاوت نکنیم و فقط گوشی باشیم برای شنیدن،و کسی که قرار است تجربه ای از خودش را با ما به اشتراک بگذارد هر بار تمرین میکند که ترس از قضاوت شدن را کنار بگذارد و رها باشد در جمعی که باهم گروه شدند
و حس و حال خودم و افراد حلقه بعد از گفتگوهایمان مثل همین رهگذرانی است که یکهو به آغوشی دعوت شده اند ،رنجی را گفته اند و سبکتر گذر کرده اند
۱۴۶.۳k
۳۱ فروردین ۱۴۰۱