عشق سیاه
ادامه ی فصل۷
با بی حوصلگی بلند شدم و رفتم یه دوش پنج دقیقه ای گرفتم و بعد از انجام روتین پوستیم لباسم و پوشیدم و از اتاقم بیرون رفتم.
لی جون: اوه بالاخره تشریف آوردین
یی جونگ: واو خوشگل شدی
کلارا: امم ممنون خب دیگه بریم همینجوریش هم زیادی دیر کردیم
وقتی از در خونه بیرون رفتن کلارا مونده بود که سوار ماشین کی بشه
لی جون: کلارا منتظر چی هستی بیا دیگه
کلارا : یه لحظه صبر کنین الان میام
کلارا رفت سوییچ لامبرگینی سیاهش و برداشت و تندی اومد بیرون و داشت میرفت سمت ماشینش که یی جونگ صداش کرد
گفت:« کلارا کجا؟»
کلارا : منم با ماشین خودم میام دیگه
خب بریموقتی رفت سوار لامبرگینی شد دهن های لی جون و یی جونگ باز مونده بود. گرچه ماشین های خودشون هم دست کمی از مال کلارا نداشت
خب دیگه راه افتادن و بعد از پنج دقیقه با تمام سرعت به دانشکده رسیدن
کلارا: وای شما دوتا چرا اینقدر یواش می اومدین
لی جون و یی جونگ: تو تند میرفتی.
رزی کلارا رو از دور دید و به سمت کلارا اومد
رزی: کلارا وای خیلی نگرانت بودم حالت خوبه؟ ببخشید نتونستم بیام پیشت
کلارا: نه بابا مشکلی نیست
و همدیگه رو بغل کردن و داخل رفتن
لی جون و اعضای هیولای سرخ هم باهم وارد شدن و مثل همیشه جیغ و هورا ها تمام دانش کده رو فرا گرفته بود و همه میگفتن
وای بچه هاااااااا هیولای سرخ اومدن
کلارا یهو سر درد گرفت نمیدونست چیکار کنه پس سمت لی جون برگشت و تو گوشش گفت: لی جون سرم داره میترکه
لی جون با خودش گفت حتما بخاطر سر و صدا هاست و جلوی دانش آموزای دیگه کلارا رو براید استایل بغل میکنه و داخل کلاس میبره
کلارا: ولی من فقط گفتم سرم درد میکنه نگفتم نمیتونم راه برم که
لی جون: گفتم شاید بخاطر سر و صدا های بیرون باشه که سرت درد گرفته
به هر حال تو امروز نباید استرس داشته باشی باشه؟
کلارا: باشه
لی جون: بعدش هم من خیر سرت دوست پسرتم چرا تعجب کردی بغلت کردم؟
کلارا: از امروز کلا قراره تعجب کنم چون من تا الان دوست پسر نداشتم
لی جون: چه باحال منم دوست دختر نداشتم
که زنگ میخوره و همه میان داخل کلاس
نیمکت رزی کنار نیمکت کلارا بود و رزی اومد روی نیمکتش نشست و نیمکت لی جون هم پشت سر کلارا بود و لی جون هم روی نیمکتش نشست و معلم اومد
ادامه پست بعد...
علاوه بر لایک برای پارت بعد باید کامنت هم بزارید
با بی حوصلگی بلند شدم و رفتم یه دوش پنج دقیقه ای گرفتم و بعد از انجام روتین پوستیم لباسم و پوشیدم و از اتاقم بیرون رفتم.
لی جون: اوه بالاخره تشریف آوردین
یی جونگ: واو خوشگل شدی
کلارا: امم ممنون خب دیگه بریم همینجوریش هم زیادی دیر کردیم
وقتی از در خونه بیرون رفتن کلارا مونده بود که سوار ماشین کی بشه
لی جون: کلارا منتظر چی هستی بیا دیگه
کلارا : یه لحظه صبر کنین الان میام
کلارا رفت سوییچ لامبرگینی سیاهش و برداشت و تندی اومد بیرون و داشت میرفت سمت ماشینش که یی جونگ صداش کرد
گفت:« کلارا کجا؟»
کلارا : منم با ماشین خودم میام دیگه
خب بریموقتی رفت سوار لامبرگینی شد دهن های لی جون و یی جونگ باز مونده بود. گرچه ماشین های خودشون هم دست کمی از مال کلارا نداشت
خب دیگه راه افتادن و بعد از پنج دقیقه با تمام سرعت به دانشکده رسیدن
کلارا: وای شما دوتا چرا اینقدر یواش می اومدین
لی جون و یی جونگ: تو تند میرفتی.
رزی کلارا رو از دور دید و به سمت کلارا اومد
رزی: کلارا وای خیلی نگرانت بودم حالت خوبه؟ ببخشید نتونستم بیام پیشت
کلارا: نه بابا مشکلی نیست
و همدیگه رو بغل کردن و داخل رفتن
لی جون و اعضای هیولای سرخ هم باهم وارد شدن و مثل همیشه جیغ و هورا ها تمام دانش کده رو فرا گرفته بود و همه میگفتن
وای بچه هاااااااا هیولای سرخ اومدن
کلارا یهو سر درد گرفت نمیدونست چیکار کنه پس سمت لی جون برگشت و تو گوشش گفت: لی جون سرم داره میترکه
لی جون با خودش گفت حتما بخاطر سر و صدا هاست و جلوی دانش آموزای دیگه کلارا رو براید استایل بغل میکنه و داخل کلاس میبره
کلارا: ولی من فقط گفتم سرم درد میکنه نگفتم نمیتونم راه برم که
لی جون: گفتم شاید بخاطر سر و صدا های بیرون باشه که سرت درد گرفته
به هر حال تو امروز نباید استرس داشته باشی باشه؟
کلارا: باشه
لی جون: بعدش هم من خیر سرت دوست پسرتم چرا تعجب کردی بغلت کردم؟
کلارا: از امروز کلا قراره تعجب کنم چون من تا الان دوست پسر نداشتم
لی جون: چه باحال منم دوست دختر نداشتم
که زنگ میخوره و همه میان داخل کلاس
نیمکت رزی کنار نیمکت کلارا بود و رزی اومد روی نیمکتش نشست و نیمکت لی جون هم پشت سر کلارا بود و لی جون هم روی نیمکتش نشست و معلم اومد
ادامه پست بعد...
علاوه بر لایک برای پارت بعد باید کامنت هم بزارید
۴.۵k
۰۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.