فیک: my mission
فیک: my mission
پارت:55
.............................................................
کره شمالی عمارت/
جیسو با جین شام رو حاضر کرده بودن.. اینبار دایون با لیسا میزو چیدن ..
جیسو: اینم از غذاها.. بیاین شروع کنیم..
جنی: آهه گشنمه..
جیسو: زیاد درست کردم.. بخور..
شروع کرده بودن به غذا خوردن که گوشی کانگ هی زنگ خورد با معذرت خواهی از جاش بلند شد و سمت حیاط رفت.. بعد ۱۰مین برگشت و در گوش جین چیزی گفت ..
جین: شما نوش جونتون ما باید بریم.. ببخشید..
جنی: ب سلامت..
و بلاخره تموم شدن..
جنی: خب خب.. لیسا خانوم زیادی کوفت کردی میزو جمع کن..
لیسا: چرا من؟!
جنی: میدونی چیه.. عشقم میکشه فهمیدی
لیسا لیوان آبی که جلوش بود رو برداشت و همشو رو صورت جنی خالی کرد
جنی: لیسااا*عربده*
جیمین: شیرینی خاکسپاری با من
لیسادرحالی که از رو صندلیش بلند میشد روبه جیمین کرد
لیسا: مرسی ولی چرا شیرینی؟!
جنی: الان بهت میگم چرا وایسا..
جنی دنبال لیسا میدوید و لیسا هم همش جیغ میکشید..
کوک: خدایی یادم نمیاد عین آدم شام رو تموم کرده باشن..
جیمین: هعی..
دایون: خب خب جیمین و کوک بفرمایید ظرف شستن با شما
تهیونگ: دایون شی میتونی ی لحظه باهام بیای؟!
دایون: باشه..
کوک: عاشقش شده؟!
کوک جوری گفت که فقط خودش و جیمین بشنون..
جیمین: به مبارکه داش از هر سربیای من و تو فامیلیم.
کوک: بله
کوک و جیمین باهم دیگه دست دادن و دایون نگاهی بهشون انداخت که سریع بلند شدن
کوک: خب دیگه ما رفتیم
دایون: خب تهیونگ چی شده؟!
تهیونگ: درمورد چند ساعت پیش! جنی چرا وانمود میکنه چیزی یادش نیست؟!
دایون: چون واقعا یادش رفته !
تهیونگ: ها؟!
دایون: خب جنی از وقتی برادرش مرده اینجوری شده وقتی کسی که براش مهمه سرش داد میکشه و یا باهاش دعوا میکنه اینجوری میشه و تنها درمانش آمپول و قرص هستش.. فک کنم دستشو دیدی همش جای آمپول بود خودشم خیلی میپرسه که اینا جای چیه و ما با تعریف کردن یه داستان بهش باور میاریم که مربوط به شغلمونه یا هرچی جز اون کارایی که انجام میده!
تهیونگ: ولی چجوری اون جسد هارو پیدا کرده و آورده عمارت؟!
دایون: ماهم نمیدونیم و جنی خودشم یادش نمیاد اولی اون کار های ترسناک تری از آوردن جسد انجام داده! اگر میتونی با همگروهی هات بحرف و بهشون بفهمون که جلوی جنی سوتی ندن..
تهیونگ: باشه
کوک: من شنیدم
دایون: عهه چشمم روشن فضولی میکنی؟!
کوک: نخیرم فقط کنجکاو بودم
تهیونگ: جسد هارو کجا بردید؟!
جیمین: اتاق انتهایی راهرو..
دایون: شب وقتی همه خوابیدن تو حیاط عمارت یا هرجای دیگه اونارو دفن کنید نباید جین و کانگ هی بویی ببرن!
جیمین: باشه..
کوک: جیسو کو؟!
دایون: دنبال لیسا و جنی رفت بالا تا از هم جداشون کنه
پارت:55
.............................................................
کره شمالی عمارت/
جیسو با جین شام رو حاضر کرده بودن.. اینبار دایون با لیسا میزو چیدن ..
جیسو: اینم از غذاها.. بیاین شروع کنیم..
جنی: آهه گشنمه..
جیسو: زیاد درست کردم.. بخور..
شروع کرده بودن به غذا خوردن که گوشی کانگ هی زنگ خورد با معذرت خواهی از جاش بلند شد و سمت حیاط رفت.. بعد ۱۰مین برگشت و در گوش جین چیزی گفت ..
جین: شما نوش جونتون ما باید بریم.. ببخشید..
جنی: ب سلامت..
و بلاخره تموم شدن..
جنی: خب خب.. لیسا خانوم زیادی کوفت کردی میزو جمع کن..
لیسا: چرا من؟!
جنی: میدونی چیه.. عشقم میکشه فهمیدی
لیسا لیوان آبی که جلوش بود رو برداشت و همشو رو صورت جنی خالی کرد
جنی: لیسااا*عربده*
جیمین: شیرینی خاکسپاری با من
لیسادرحالی که از رو صندلیش بلند میشد روبه جیمین کرد
لیسا: مرسی ولی چرا شیرینی؟!
جنی: الان بهت میگم چرا وایسا..
جنی دنبال لیسا میدوید و لیسا هم همش جیغ میکشید..
کوک: خدایی یادم نمیاد عین آدم شام رو تموم کرده باشن..
جیمین: هعی..
دایون: خب خب جیمین و کوک بفرمایید ظرف شستن با شما
تهیونگ: دایون شی میتونی ی لحظه باهام بیای؟!
دایون: باشه..
کوک: عاشقش شده؟!
کوک جوری گفت که فقط خودش و جیمین بشنون..
جیمین: به مبارکه داش از هر سربیای من و تو فامیلیم.
کوک: بله
کوک و جیمین باهم دیگه دست دادن و دایون نگاهی بهشون انداخت که سریع بلند شدن
کوک: خب دیگه ما رفتیم
دایون: خب تهیونگ چی شده؟!
تهیونگ: درمورد چند ساعت پیش! جنی چرا وانمود میکنه چیزی یادش نیست؟!
دایون: چون واقعا یادش رفته !
تهیونگ: ها؟!
دایون: خب جنی از وقتی برادرش مرده اینجوری شده وقتی کسی که براش مهمه سرش داد میکشه و یا باهاش دعوا میکنه اینجوری میشه و تنها درمانش آمپول و قرص هستش.. فک کنم دستشو دیدی همش جای آمپول بود خودشم خیلی میپرسه که اینا جای چیه و ما با تعریف کردن یه داستان بهش باور میاریم که مربوط به شغلمونه یا هرچی جز اون کارایی که انجام میده!
تهیونگ: ولی چجوری اون جسد هارو پیدا کرده و آورده عمارت؟!
دایون: ماهم نمیدونیم و جنی خودشم یادش نمیاد اولی اون کار های ترسناک تری از آوردن جسد انجام داده! اگر میتونی با همگروهی هات بحرف و بهشون بفهمون که جلوی جنی سوتی ندن..
تهیونگ: باشه
کوک: من شنیدم
دایون: عهه چشمم روشن فضولی میکنی؟!
کوک: نخیرم فقط کنجکاو بودم
تهیونگ: جسد هارو کجا بردید؟!
جیمین: اتاق انتهایی راهرو..
دایون: شب وقتی همه خوابیدن تو حیاط عمارت یا هرجای دیگه اونارو دفن کنید نباید جین و کانگ هی بویی ببرن!
جیمین: باشه..
کوک: جیسو کو؟!
دایون: دنبال لیسا و جنی رفت بالا تا از هم جداشون کنه
۴.۳k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.