من هیچوقت خواهر نداشتم.
من هیچوقت خواهر نداشتم.
از بچگی حسرتش به دلم موند...
توی ویسگون دوتا خواهر پیدا کردم.
یکی سه سال ازم بزرگتر
یکی چهار سال کوچیک تر
خدا رو شکر کردم وقتی خدا همچین خواهرایی بهم داد.
خواهرایی که سنگ صبورم بودن
همراه و همگامم بودن
خیلی خوبه آدم کساییو داشته باشه که بدونه هر لحظه میتونه رو کمکشون حساب کنه.
حدود دو هفته قبل خواهر بزرگترم براش مشکلی پیش اومد و گفت شاید دیگ نتونم بیام ویس
میخواست ازم خداحافظی کنه
هرکار بگید کردم
حتی التماسش کردم که نره ، که تنهام نذاره
مشکلش جوری بود که به کمک نیاز داشت، خیلی جا ها هم خودم کمکش کردم
وقتی میخواست بره بهش گفتم آبجی من خواهر ندارم.
از بچگی خواهر نداشتم
کسیو نداشتم برام خواهری کنه
نمیدونم خواهر داشتن ینی چی
تو رو خدا نرو
تو رو خدا خودتو ازم دریغ نکن
محبت خواهرانه ات رو ازم دریغ نکن
مگ چند ماهه که خواهر دار شدم؟!
مگ چند وقته شما ها وارد زندگیم شدین؟!
نرو...
نرفت ولی چند روز بعد ابر و ماه و مه و خورشید و فلک دست به دست هم دادنو ازم گرفتنش
رفت...
نه از حالش خبر دارم
نه میدونم مشکلش حل شده یا نه
امشب خیلی اتفاقی یکی از پیجاشو دیدم
داغ دلم تازه شد
میگن مرد گریه نمیکنه
خدا نیاره روزی که من نویسنده این جمله رو پیدا کنم...
امشب دلم بدجوری مچاله شد
هرکار کردم آروم نشدم
هنوز که هنوزه دارم با چشمای خیس کپشن مینویسم
هیچ حرفی برا گفتن ندارم جز اینکه
خدایا شکرت...
راضیم به رضای تو
خدایا چنان کن که دانی؛ نه آنچنان که خواهیم...
از بچگی حسرتش به دلم موند...
توی ویسگون دوتا خواهر پیدا کردم.
یکی سه سال ازم بزرگتر
یکی چهار سال کوچیک تر
خدا رو شکر کردم وقتی خدا همچین خواهرایی بهم داد.
خواهرایی که سنگ صبورم بودن
همراه و همگامم بودن
خیلی خوبه آدم کساییو داشته باشه که بدونه هر لحظه میتونه رو کمکشون حساب کنه.
حدود دو هفته قبل خواهر بزرگترم براش مشکلی پیش اومد و گفت شاید دیگ نتونم بیام ویس
میخواست ازم خداحافظی کنه
هرکار بگید کردم
حتی التماسش کردم که نره ، که تنهام نذاره
مشکلش جوری بود که به کمک نیاز داشت، خیلی جا ها هم خودم کمکش کردم
وقتی میخواست بره بهش گفتم آبجی من خواهر ندارم.
از بچگی خواهر نداشتم
کسیو نداشتم برام خواهری کنه
نمیدونم خواهر داشتن ینی چی
تو رو خدا نرو
تو رو خدا خودتو ازم دریغ نکن
محبت خواهرانه ات رو ازم دریغ نکن
مگ چند ماهه که خواهر دار شدم؟!
مگ چند وقته شما ها وارد زندگیم شدین؟!
نرو...
نرفت ولی چند روز بعد ابر و ماه و مه و خورشید و فلک دست به دست هم دادنو ازم گرفتنش
رفت...
نه از حالش خبر دارم
نه میدونم مشکلش حل شده یا نه
امشب خیلی اتفاقی یکی از پیجاشو دیدم
داغ دلم تازه شد
میگن مرد گریه نمیکنه
خدا نیاره روزی که من نویسنده این جمله رو پیدا کنم...
امشب دلم بدجوری مچاله شد
هرکار کردم آروم نشدم
هنوز که هنوزه دارم با چشمای خیس کپشن مینویسم
هیچ حرفی برا گفتن ندارم جز اینکه
خدایا شکرت...
راضیم به رضای تو
خدایا چنان کن که دانی؛ نه آنچنان که خواهیم...
۳۰.۰k
۱۹ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.