درویش و غنی بنده این خاک درند
درویش و غنی بنده این خاک درند
و آنان که غنی ترند محتاج ترند
آنگه مرا گفت از آنجا که همت درویشان است و صدق معاملت ایشان، خاطری همراه من کنید که از دشمنی صعب اندیشناکم. گفتمش بر رعیتِ ضعیف رحمت کن تا از دشمنِ قوی زحمت نبینی.
به بازوان توانا و قوت سرِ دست
خطاست پنجۀ مسکین ناتوان بشکست
نترسد آن که بر افتادگان نبخشاید
که گر ز پای در آید کسَش نگیرد دست
هر آن که تخم بدی کِشت و چشم نیکی داشت
دِماغ بیهده پخت و خیال باطل بست
ز گوش، پنبه برون آر و داد خلق بده
وگر تو میندهی داد، روزِ دادی هست
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
و آنان که غنی ترند محتاج ترند
آنگه مرا گفت از آنجا که همت درویشان است و صدق معاملت ایشان، خاطری همراه من کنید که از دشمنی صعب اندیشناکم. گفتمش بر رعیتِ ضعیف رحمت کن تا از دشمنِ قوی زحمت نبینی.
به بازوان توانا و قوت سرِ دست
خطاست پنجۀ مسکین ناتوان بشکست
نترسد آن که بر افتادگان نبخشاید
که گر ز پای در آید کسَش نگیرد دست
هر آن که تخم بدی کِشت و چشم نیکی داشت
دِماغ بیهده پخت و خیال باطل بست
ز گوش، پنبه برون آر و داد خلق بده
وگر تو میندهی داد، روزِ دادی هست
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
۳.۳k
۳۰ بهمن ۱۴۰۲