وقتی رییس مافیا عاشقت میشه پارت ۴۶
وقتی رییس مافیا عاشقت میشه
پارت ۴۶
جیمین : دستت و بهم بده
ا/ت که تعجب کر بود یواش دستشو برد سمت جیمین ..جیمینم اهسته دستشو گرفت ...و محکم کشید سمت خودش که ا/ت افتاد روی جیمین ...
ا/ت :عاااا ...وای ا..الان بند میشم
ا/ت خواست بلند شه که جیمین دست گذاشت پشت سر شو نذاشت ....
جیمین: هوششش ....دلم میخواد اینجوری بمونی .
ا/ت: ولی تو تازه عمل کردی ...وزن منم انداختی رو خودت
جیمین: اولا اینکه اون تیر واسه من هیچی نبود دوما اینکه تو اصلا سنگین نیستی ...
ا/ت که دیگ حرفی نداشت همنجوری موند تو بغل جیمین ...بعد چن مین خواست سرشو بیاره بالا که لباش با لبا جیمین برخورد میکنه ...اول به چشما جیمین نگاه میکنه که نگاش روی لبای خودش ...میخواد بلند شه که جیمین نمیزاره و یواش سرش و بلند میکنه و لباش و میزاره روی لبای ا/ت اروم میمکه ...ا/ت هم همراهیش میکرد...این بوسه شده بود منبع ارامش برای جفتشون ...انگار سال ها بود که همچین ارامشی و پیدا نکرده بودن کم کم بوسه هاشون بیشتر می شد که جیمین با یه حرکت جای خودش و ا/ت رو عوض کرد ا/ت تعجب کرد ولی ادامه داد ...جیمین دستشو کشید به بدن ا/ت و سعی داشت تحریکش کنه....که ا/ت از لب جیمین فاصله گرفت و گفت: داری چیکار میکنی؟
جیمین: میخوام یکم با بیبیم وقت بگذرونم ...دوباره خواست بره سمت لب های ا/ت که ا/ت جلوش و گرفت و گفت: اول اینکه من اصلا اماده گیشو ندارم دومن ..ما هنوز ازدواج نکردیم سوما با این پات چهارما...
جیمین دستشو گذاشت جلوی دهن ا/ت و گفت: هووششش یواش ...تو الان برا منی بیبی پس فرقی نداره
ا/ت: فک نکنم رسما مال تو باشم همم؟ نمی خوای که به عنوان یه متجاوز گر ازت شکایت کنم ..(همراه با نگاه های با مزه)
جیمین تک خنده ای کرد و گفت : مثل اینکه تو هنوز نمیدونی من کیم بیبی کوچولو...
ا/ت: عااا ...میدونم ولی باید قبول کنی الان چلاقی😄
جیمین: میخوای یه بلایی سرت بیارم تا یه هفته توهم نتونی راه بری ....
ا/ت اب دهنشو قورت داد و گفت: هممم جیمین ...بب...بلند شو
جیمین شروع کرد بلند خندیدن از روی ا/ت بلند شد ...
جیمین: چرا رنگت پریده بیب😄😄
ا/ت دست کشید روی صورتش و گفت : چ...چی..منن ...ن
ا/ت: اههههه ...بسه دیگه اقای پارک جیمین بگیر بخواب ...باید استراحت کنی ...
جیمین: هنوز ندادی ها
ا/ت: چی😳
جیمین: اول برو ذهن منحرفت و بشور ...دوم اینکه ۱۴ ساله گلم هنوز بوس من و نداده ...
ا/ت: فعلا بگیر بخواب بچه ..
جیمین: من ....من بچه دلت نمیخواد که...
ا/ت: جیمینین.....بگیر بخواب
جیمین همنجوری نگاه ا/ت میکرد ...ا/تم عقب عقب رفت سمت در و بازش کرد و رفت بیرون ...از نیم لای در گفت: شب بخیر...ددی
بعد سریع رفت ...
جیمین: عاااااا ...وایسا ...این چی گفت ...😐بهم گفت ددی🙊بعدا بهش نشون میدم ...😄بیبی کوجولوی خودم😊
فلش بک پیش تهیونگ
تهیونگ: میگم
تهیون: همم
تهیونگ:..
پارت ۴۶
جیمین : دستت و بهم بده
ا/ت که تعجب کر بود یواش دستشو برد سمت جیمین ..جیمینم اهسته دستشو گرفت ...و محکم کشید سمت خودش که ا/ت افتاد روی جیمین ...
ا/ت :عاااا ...وای ا..الان بند میشم
ا/ت خواست بلند شه که جیمین دست گذاشت پشت سر شو نذاشت ....
جیمین: هوششش ....دلم میخواد اینجوری بمونی .
ا/ت: ولی تو تازه عمل کردی ...وزن منم انداختی رو خودت
جیمین: اولا اینکه اون تیر واسه من هیچی نبود دوما اینکه تو اصلا سنگین نیستی ...
ا/ت که دیگ حرفی نداشت همنجوری موند تو بغل جیمین ...بعد چن مین خواست سرشو بیاره بالا که لباش با لبا جیمین برخورد میکنه ...اول به چشما جیمین نگاه میکنه که نگاش روی لبای خودش ...میخواد بلند شه که جیمین نمیزاره و یواش سرش و بلند میکنه و لباش و میزاره روی لبای ا/ت اروم میمکه ...ا/ت هم همراهیش میکرد...این بوسه شده بود منبع ارامش برای جفتشون ...انگار سال ها بود که همچین ارامشی و پیدا نکرده بودن کم کم بوسه هاشون بیشتر می شد که جیمین با یه حرکت جای خودش و ا/ت رو عوض کرد ا/ت تعجب کرد ولی ادامه داد ...جیمین دستشو کشید به بدن ا/ت و سعی داشت تحریکش کنه....که ا/ت از لب جیمین فاصله گرفت و گفت: داری چیکار میکنی؟
جیمین: میخوام یکم با بیبیم وقت بگذرونم ...دوباره خواست بره سمت لب های ا/ت که ا/ت جلوش و گرفت و گفت: اول اینکه من اصلا اماده گیشو ندارم دومن ..ما هنوز ازدواج نکردیم سوما با این پات چهارما...
جیمین دستشو گذاشت جلوی دهن ا/ت و گفت: هووششش یواش ...تو الان برا منی بیبی پس فرقی نداره
ا/ت: فک نکنم رسما مال تو باشم همم؟ نمی خوای که به عنوان یه متجاوز گر ازت شکایت کنم ..(همراه با نگاه های با مزه)
جیمین تک خنده ای کرد و گفت : مثل اینکه تو هنوز نمیدونی من کیم بیبی کوچولو...
ا/ت: عااا ...میدونم ولی باید قبول کنی الان چلاقی😄
جیمین: میخوای یه بلایی سرت بیارم تا یه هفته توهم نتونی راه بری ....
ا/ت اب دهنشو قورت داد و گفت: هممم جیمین ...بب...بلند شو
جیمین شروع کرد بلند خندیدن از روی ا/ت بلند شد ...
جیمین: چرا رنگت پریده بیب😄😄
ا/ت دست کشید روی صورتش و گفت : چ...چی..منن ...ن
ا/ت: اههههه ...بسه دیگه اقای پارک جیمین بگیر بخواب ...باید استراحت کنی ...
جیمین: هنوز ندادی ها
ا/ت: چی😳
جیمین: اول برو ذهن منحرفت و بشور ...دوم اینکه ۱۴ ساله گلم هنوز بوس من و نداده ...
ا/ت: فعلا بگیر بخواب بچه ..
جیمین: من ....من بچه دلت نمیخواد که...
ا/ت: جیمینین.....بگیر بخواب
جیمین همنجوری نگاه ا/ت میکرد ...ا/تم عقب عقب رفت سمت در و بازش کرد و رفت بیرون ...از نیم لای در گفت: شب بخیر...ددی
بعد سریع رفت ...
جیمین: عاااااا ...وایسا ...این چی گفت ...😐بهم گفت ددی🙊بعدا بهش نشون میدم ...😄بیبی کوجولوی خودم😊
فلش بک پیش تهیونگ
تهیونگ: میگم
تهیون: همم
تهیونگ:..
۴۴.۸k
۲۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.