من ، واقعا هیچکسو دوست ندارم ، نسبت به هیچ کسی هیچ احساسی
من ، واقعا هیچکسو دوست ندارم ، نسبت به هیچ کسی هیچ احساسی ندارم ، ولی تو فرق داری ، ببین واقعا نمیدونم چطوری اینو بهت بگم خب...
ولی من هروقت گوشی مو بر میدارم اولین صفحه ای که باز میکنم صفحه چت تو عه ، من هر وقت هر جمله ای که بی مخاطبه رو میخونم یاد تو میفتم ، هر وقت یه جمله غمگین و میخونم ، به این فکر میکنم که ، نکنه ، نکنه اون واقعا داره به زور باهام میسازه و نمیتونه تحمل کنه
من واقعا یه آدم بیشعورم که اگه یه نفر و با تموم وجودم دوست داشته باشم ، عاشقش باشم ، بمیرم براش ، نمیتونم بهش ابراز علاقه کنم ، چون ، من تو گفتن کلمات واقعا ضعیفم ، امیدوار بودم که بتونی تو بتونی از کلماتی که از چشمام بهت میگم حسمو درک کنی ولی تو ، حتی نمیتونی چشمامو ببینی...
تو هیچ وقت وقتی حالت بده بهم نمیگی چون میترسی که منم حالم بد شه ، ولی نمیدونی اینطوری انگار یه میله داغو کردن توی قلبم و من کاری از دستم بر نمیاد . خب شاید نتونم برات کاری کنم ولی ، دوست دارم ، با هم ناراحت باشیم
میدونم هیچ احساسی بهم نداری یا اگه داری خیلی کم . ولی اینو بدون ، من به خاطر تو همه ی وجودمو دارم به کار میگیرم تا بتونم هروقت حالت بده حالتو خوب کنم ولی من فقط بلدم کسی که دوست دارمو حرص بدم ، اذیت کنم و....حتی گریه بندازم .
دوست دارم وقتی قلبت درد میگیره دستمو بزارم روش ، برات یه آهنگ که مورد علاقه ته رو بخونم درحالی که کنارت خوابیدم ؛ اما اینا ، همه ش یه خیالاتع
حتی اگه توی واقعیت هم کنارت باشم ، میترسم ، بهت صدمه بزنم...
منو ببخش کوچولوم ، من واقعا همه ی سعی خودمو میکنم تا بتونم به خاطر تو ادامه بدم ، ولی من حتی نمیتونم خنده روی لبت بیارم ؛ پس ، بدون همه ی سعی خودمو دارم میکنم ، ولی اگه یه روز بیدار شدی و من نبودم ، واقعا منو ببخش....
" من نمیدونم چطوری بهت بگم ولی... "
(( خیلی قشنگ بود دلم نیومد همه شو نزارم ))
ولی من هروقت گوشی مو بر میدارم اولین صفحه ای که باز میکنم صفحه چت تو عه ، من هر وقت هر جمله ای که بی مخاطبه رو میخونم یاد تو میفتم ، هر وقت یه جمله غمگین و میخونم ، به این فکر میکنم که ، نکنه ، نکنه اون واقعا داره به زور باهام میسازه و نمیتونه تحمل کنه
من واقعا یه آدم بیشعورم که اگه یه نفر و با تموم وجودم دوست داشته باشم ، عاشقش باشم ، بمیرم براش ، نمیتونم بهش ابراز علاقه کنم ، چون ، من تو گفتن کلمات واقعا ضعیفم ، امیدوار بودم که بتونی تو بتونی از کلماتی که از چشمام بهت میگم حسمو درک کنی ولی تو ، حتی نمیتونی چشمامو ببینی...
تو هیچ وقت وقتی حالت بده بهم نمیگی چون میترسی که منم حالم بد شه ، ولی نمیدونی اینطوری انگار یه میله داغو کردن توی قلبم و من کاری از دستم بر نمیاد . خب شاید نتونم برات کاری کنم ولی ، دوست دارم ، با هم ناراحت باشیم
میدونم هیچ احساسی بهم نداری یا اگه داری خیلی کم . ولی اینو بدون ، من به خاطر تو همه ی وجودمو دارم به کار میگیرم تا بتونم هروقت حالت بده حالتو خوب کنم ولی من فقط بلدم کسی که دوست دارمو حرص بدم ، اذیت کنم و....حتی گریه بندازم .
دوست دارم وقتی قلبت درد میگیره دستمو بزارم روش ، برات یه آهنگ که مورد علاقه ته رو بخونم درحالی که کنارت خوابیدم ؛ اما اینا ، همه ش یه خیالاتع
حتی اگه توی واقعیت هم کنارت باشم ، میترسم ، بهت صدمه بزنم...
منو ببخش کوچولوم ، من واقعا همه ی سعی خودمو میکنم تا بتونم به خاطر تو ادامه بدم ، ولی من حتی نمیتونم خنده روی لبت بیارم ؛ پس ، بدون همه ی سعی خودمو دارم میکنم ، ولی اگه یه روز بیدار شدی و من نبودم ، واقعا منو ببخش....
" من نمیدونم چطوری بهت بگم ولی... "
(( خیلی قشنگ بود دلم نیومد همه شو نزارم ))
۳۱.۱k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.