رمان تیاامو پارت ۲
رمان🤍
تیاامو💜
☆پارت ۲☆
🤍دیانا🤍
-فردا-
تقریبا همه ی وسایلم رو جمع کرده بودم
گوشیمو شارژرمو اینجور چیزا مونده بودم که باید میزاشتم تو کیف دستیم
همه ی وسایلمو که جمع کردم گذاشتم جلوی در و منتظر رضا موندم
برای اخرین بار یه نگاه تمام خونم انداختم
یه خونه ی کوچیکه قدیمی با دیوارای آجری
با یه اتاق خواب و یه اشپزخونه ی کوچیک و تنگ
هعییی
چیشد که من به اینجا رسیدم
بعد مرگ مامانم،بابام معتاد شد
بعدش زد تو کار قمار و همه زندگیشو به باد داد
همینجوری تو فکر بودم بودم که با صدای بوق ماشین رضا به خودم اومدم
در رو باز کردم و اومد داخل و با همیدیگه وسایل بردیم و گذاشتیم تو صندوق ماشین و رفتیم سوار شدیم
تو تمام این مدت بینمون سکوت بود
فقط صدای اهنگ بود که سکوت بینمونو میشکست
حوصلم سر رفته واسه همین شروع کردمو با اهنگ لب زدم
هواتو دارم من از این دورم
داغونم ولی مغرورم
الان سیاهی توی خونم
رخنه کرده و نمیدونم تو کجایی که شبا من نمیتونم
یادم رفته ما من کی بودم
ولی اسمتو خوب میدونم
دورم به کل از عادی بودن
دوست داشتی یه روزی همه دیوونگیامو
میخوردی قسم که ازت کوتاه نمیامو
میگرفتی داعم از این لبای من کامو
باهم برقسیم دم گوش تو بگم تیامو
بعد از men ۵ بالاخره رسیدیم
با همدیگه وسایلو از صندوق در اوردیم و در زدیم
در باز شد
...
تیاامو💜
☆پارت ۲☆
🤍دیانا🤍
-فردا-
تقریبا همه ی وسایلم رو جمع کرده بودم
گوشیمو شارژرمو اینجور چیزا مونده بودم که باید میزاشتم تو کیف دستیم
همه ی وسایلمو که جمع کردم گذاشتم جلوی در و منتظر رضا موندم
برای اخرین بار یه نگاه تمام خونم انداختم
یه خونه ی کوچیکه قدیمی با دیوارای آجری
با یه اتاق خواب و یه اشپزخونه ی کوچیک و تنگ
هعییی
چیشد که من به اینجا رسیدم
بعد مرگ مامانم،بابام معتاد شد
بعدش زد تو کار قمار و همه زندگیشو به باد داد
همینجوری تو فکر بودم بودم که با صدای بوق ماشین رضا به خودم اومدم
در رو باز کردم و اومد داخل و با همیدیگه وسایل بردیم و گذاشتیم تو صندوق ماشین و رفتیم سوار شدیم
تو تمام این مدت بینمون سکوت بود
فقط صدای اهنگ بود که سکوت بینمونو میشکست
حوصلم سر رفته واسه همین شروع کردمو با اهنگ لب زدم
هواتو دارم من از این دورم
داغونم ولی مغرورم
الان سیاهی توی خونم
رخنه کرده و نمیدونم تو کجایی که شبا من نمیتونم
یادم رفته ما من کی بودم
ولی اسمتو خوب میدونم
دورم به کل از عادی بودن
دوست داشتی یه روزی همه دیوونگیامو
میخوردی قسم که ازت کوتاه نمیامو
میگرفتی داعم از این لبای من کامو
باهم برقسیم دم گوش تو بگم تیامو
بعد از men ۵ بالاخره رسیدیم
با همدیگه وسایلو از صندوق در اوردیم و در زدیم
در باز شد
...
۱۱.۲k
۲۳ مرداد ۱۴۰۱