عشق ممنوعه تکپارتی(رمان دوست صمیمیه منه)
یه بوق دو بوق سه بوق
صدای بوقای متمدد اذیتت میکرد گوشیو انداختی زمینو زدی رو بلندگو بد چند ثانیه صدای سردش پیچید تو گوشت
-بله؟
صداش سمفونی لذت بخشی بود که تو گوشت زنگ میخورد چشماتو بستیو نفس عمیقی کشیدی، سعی کردی صدات نلرزه
-میای ببینمت؟!
بی توجه به حرفت گفت
-گفتی دیگه زنگ نمیزنی
خندیدی...
با صدای اروم و گرفته که نشون از بغضت بود زمزمه کردی
-دلم تنگ شده
صدای پوزخندشو از پشت گوشی هم شنیدی
میدونستی چی میخواد بگه پس زودتر از اون دوباره به حرف اومدی
-حداقل بخاطر رابطه ای که داشتیم بیا، میخوام برای اخرین بار ببینمت
بد چند ثانیه سکوت گفت
-لوکیشن...
قبل تموم شدن حرفش با گفتن میفرستم تماسو قطع کردی مطمعن بودی الان از عصبانیت صورتش سرخ شده و داره زیر لب بهت فوش میده، تو این مرد و از بر بودی تمام حرکات و حرفاشو حفظ بودی
روی زمین دراز کشیدی مهم نبود که لباسات کثیف میشه یا بقیه دربارت چه فکری میکنن خیره به اسمون باز تو افکارت غرق شدی با صدای ماشینی به خودت اومدی خورشید داشت غروب میکرد و اسمون از هر همیشه قشنگ تر با نزدیک شدن صدای ماشین بدون اینکه از جات تکون بخوری فهمیدی خودشه
لبخند تلخی نشست رو صورتت، خیلی جالب بود تو احساس میکردی صدای ماشینش با همه ماشینا فرق داره و از صدای بقیه ماشینا تشخیص میدادیش در حالتی که تو دیگه تو دل اون جایی نداشتی
بد چند ثانیه اول عطرش و دوم صداش اعلام حضور کردن اروم از جات پاشدی وقتی رسید بهت قبل دادن فرصتی برای نشون دادن هر واکنشی از طرف تو شروع کرد به حرف زدن
-اومدم حرف اخرمو باهات بزنم، دلم نمیخواد دیگه دورو برم ببینمت که اگه ببینم یه جوری سر به نیستت میکنم که دست هیچ احدو ناسی حتی تو اون قبرستونی که توش کار میکنی ام بهت نرسه الانم گمشو دلم نمیخواد کسی منو با توعه هرزه ببینه
نفست بالا نمیومد با هر جون کندنی بود زیر لب صداش کردی و قبل ادامه دادن حرفت دوباره صدای سردش پیچید تو گوشت
صدای بوقای متمدد اذیتت میکرد گوشیو انداختی زمینو زدی رو بلندگو بد چند ثانیه صدای سردش پیچید تو گوشت
-بله؟
صداش سمفونی لذت بخشی بود که تو گوشت زنگ میخورد چشماتو بستیو نفس عمیقی کشیدی، سعی کردی صدات نلرزه
-میای ببینمت؟!
بی توجه به حرفت گفت
-گفتی دیگه زنگ نمیزنی
خندیدی...
با صدای اروم و گرفته که نشون از بغضت بود زمزمه کردی
-دلم تنگ شده
صدای پوزخندشو از پشت گوشی هم شنیدی
میدونستی چی میخواد بگه پس زودتر از اون دوباره به حرف اومدی
-حداقل بخاطر رابطه ای که داشتیم بیا، میخوام برای اخرین بار ببینمت
بد چند ثانیه سکوت گفت
-لوکیشن...
قبل تموم شدن حرفش با گفتن میفرستم تماسو قطع کردی مطمعن بودی الان از عصبانیت صورتش سرخ شده و داره زیر لب بهت فوش میده، تو این مرد و از بر بودی تمام حرکات و حرفاشو حفظ بودی
روی زمین دراز کشیدی مهم نبود که لباسات کثیف میشه یا بقیه دربارت چه فکری میکنن خیره به اسمون باز تو افکارت غرق شدی با صدای ماشینی به خودت اومدی خورشید داشت غروب میکرد و اسمون از هر همیشه قشنگ تر با نزدیک شدن صدای ماشین بدون اینکه از جات تکون بخوری فهمیدی خودشه
لبخند تلخی نشست رو صورتت، خیلی جالب بود تو احساس میکردی صدای ماشینش با همه ماشینا فرق داره و از صدای بقیه ماشینا تشخیص میدادیش در حالتی که تو دیگه تو دل اون جایی نداشتی
بد چند ثانیه اول عطرش و دوم صداش اعلام حضور کردن اروم از جات پاشدی وقتی رسید بهت قبل دادن فرصتی برای نشون دادن هر واکنشی از طرف تو شروع کرد به حرف زدن
-اومدم حرف اخرمو باهات بزنم، دلم نمیخواد دیگه دورو برم ببینمت که اگه ببینم یه جوری سر به نیستت میکنم که دست هیچ احدو ناسی حتی تو اون قبرستونی که توش کار میکنی ام بهت نرسه الانم گمشو دلم نمیخواد کسی منو با توعه هرزه ببینه
نفست بالا نمیومد با هر جون کندنی بود زیر لب صداش کردی و قبل ادامه دادن حرفت دوباره صدای سردش پیچید تو گوشت
۴.۶k
۰۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.