ALICE ADVENTURE IN THE WONDERLAND
کتاب مورد علاقم🍄🐇
میدونستی نویسندش میخواسته اول اسمشو بزاره alice adventure in the UNDERLAND ولی ناشر اسمو عوض کرده🥲💔
و روستای آبواجدادیش چشایر بوده
واسه همین اسم گربهه(شخصیت موردعلاقم🥲)رو میذاره چشایر
فکتایی راجع به نویسنده🕯📚
لوئیس کارول(نویسند کتاب اصلی)نابغه ی ریاضی و استاد کالج کرایست چرچ دانشگاه آکسفورد بوده
ولی چون در تکلم و نوشتن مشکل داشته توسط آدم بزرگا ترد میشه🥲💔
ولی با بچه ها خیلی بهتر میتونسته ارتباط بگیره
و داستان آلیسو از رو دوست صمیمیش
آلیس لیدلِ ۹ ساله مینویسه
ولی بعدها به دلایلی نامعلوم(همه اتحامات پدوفیلیش هم رد شده)
که میگن با رئیسش هنری لیدل(بابای آلیس)تو کار به مشکل خرده
خانواده ی آلیس هم باهاش قطع ارتباط میکنن
و اون هم بواسطه ی دلتنگیش برای آلیس کتاب دومش
آلیس در آنسوی آینه رو مینویسه که فضاش خیلی دارک تر و غمگین تره
{{آن ها با شادمانی در طول جنگل قدم میزدند؛ آلیس با مهربانی دست خود را دور گردن آهوبره حلقه کرده بود تا آن که از جنگل خارج شدند. ناگهان آهوبره احساس خطر کرد و با یک حرکت ناگهانی، خود را از حلقه دستان آلیس رها کرد.او با صدایی محزون و بغض آلود گفت:"من یک آهوبره هستم...وای خدا...و تو بچهی انسان هستی " به ناگهان در چشم های زیبای قهوهای او، موجی از وحشت ظاهر شد و در یک لحظه با سرعتی هر چه تمام تر از آنجا دور شد. آلیس ایستاد و به او که رفته بود نگاه کرد. چیزی نمانده بود از شدت خشم و سردرگمی گریه کند. نمیفهمید که چرا این چنین ناگهانی باید دوست و همسفر عزیز کوچک خود را از دست میداد}}
و در تنهایی بر اثر ذاتالریه ی شدید میمیره🥲
میدونستی نویسندش میخواسته اول اسمشو بزاره alice adventure in the UNDERLAND ولی ناشر اسمو عوض کرده🥲💔
و روستای آبواجدادیش چشایر بوده
واسه همین اسم گربهه(شخصیت موردعلاقم🥲)رو میذاره چشایر
فکتایی راجع به نویسنده🕯📚
لوئیس کارول(نویسند کتاب اصلی)نابغه ی ریاضی و استاد کالج کرایست چرچ دانشگاه آکسفورد بوده
ولی چون در تکلم و نوشتن مشکل داشته توسط آدم بزرگا ترد میشه🥲💔
ولی با بچه ها خیلی بهتر میتونسته ارتباط بگیره
و داستان آلیسو از رو دوست صمیمیش
آلیس لیدلِ ۹ ساله مینویسه
ولی بعدها به دلایلی نامعلوم(همه اتحامات پدوفیلیش هم رد شده)
که میگن با رئیسش هنری لیدل(بابای آلیس)تو کار به مشکل خرده
خانواده ی آلیس هم باهاش قطع ارتباط میکنن
و اون هم بواسطه ی دلتنگیش برای آلیس کتاب دومش
آلیس در آنسوی آینه رو مینویسه که فضاش خیلی دارک تر و غمگین تره
{{آن ها با شادمانی در طول جنگل قدم میزدند؛ آلیس با مهربانی دست خود را دور گردن آهوبره حلقه کرده بود تا آن که از جنگل خارج شدند. ناگهان آهوبره احساس خطر کرد و با یک حرکت ناگهانی، خود را از حلقه دستان آلیس رها کرد.او با صدایی محزون و بغض آلود گفت:"من یک آهوبره هستم...وای خدا...و تو بچهی انسان هستی " به ناگهان در چشم های زیبای قهوهای او، موجی از وحشت ظاهر شد و در یک لحظه با سرعتی هر چه تمام تر از آنجا دور شد. آلیس ایستاد و به او که رفته بود نگاه کرد. چیزی نمانده بود از شدت خشم و سردرگمی گریه کند. نمیفهمید که چرا این چنین ناگهانی باید دوست و همسفر عزیز کوچک خود را از دست میداد}}
و در تنهایی بر اثر ذاتالریه ی شدید میمیره🥲
۱.۷k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.