دنیایی به نام عشق
#دنیایی_به_نام_عشق
p³
یوری:( از اتاق میاد بیرون) یا خدا یعنی چی😳
کوک: ته برو بیرون بعدش بهت میگم
ته: باش... خوش بگذره
یوری: من اخرش سینگل به گور میشم...
ته: من هستم که
یوری: چ.. چ... چی
ته:(سوت میزنه)
یوری:(میخنده)
لیا: دوست دارم(خجالت)
کوک: ولی من ندارم... حالا برو بیرون(میره پشت میز کارش)
لیا: نمیرم
کوک: خب نرو به...
لیا:...
کوک:(نگاه بدی بهش میکنه)
لیا:(به چشای کوک نگا میکنه) هنوز ازم متنفری؟؟
کوک: چی میخوای؟؟
لیا: خ.. خ.. خودتو میخوام
کوک:(میخنده) نمیتونی منم مال خودت کنی
یوری: میتونم بهت بگم ته؟؟
ته: اهوم
یوری: عه میسیییی(میره برای خودش قهوه درست میکنه و ته هم میاد پیشش) ی.. ی.. یه سوال
ته: بله؟؟
یوری: ا.. ا... از من خوشت میاد؟؟
ته: ا.. ا... اره
یوری: واقعااا(ایشونم ته رو دوست داره و ذوغ میکنه)
ته: میخنده
لیا: نکنه دوس دختر داریییی
کوک: به تو ربطی داره؟؟(ایشون دوس دختر داره...)
لیا: خیلی ربط داره (بغض)
کوک: میشع بگی تو کی من میشی؟؟
لیا: هیچکست(بغض سگی)
کوک: بغض نکن نه دارم(دروغ)
لیا: تو نمیتونی بگی چیکار کنم چیکار نکنممم
کوک: دوس دختر ندارم بابا ولم کننننن
لیا: اوک من میرم(سرد وبا بغض)
کوک: در هم پشت سرت ببند
لیا:(درو محکم میبنده و میره میشینه گریه میکنه)
کوک:(سردرد میگیره)
یوری:( یذره خجالت میکشع)
ته: صدای گریه لیا میاد
یوری:( میره پیش لیا) ل.. ل.. لیا چیشده؟؟
لیا: اون عوضی اشغال داره با قلبم بازی میکنه
ته: من میرم باهاش حرف میزنم
یوری الاهی بمیرم برات(سرشو ناز میکنه) باشه برو
لیا: هق...
ته: کوک برا چی انقدر با قلب لیا بازی میکنی؟؟؟
کوک: ته حوصلتو ندارم (سرشو با دو تا دستاش گرفته)
ته: نه بگو دیگع
کوک:(به ته نگا میکنه)
ته: گناه داره انقدر اذیتش نکن
کوک:( چشاش اشکیه)
ته: چته؟؟
کوک: درو ببند
لیا: خوبی؟؟
یوری: با منی؟؟
لیا: نه با کوکم
کوک: برین بیروننن
لیا: چیزی شده؟؟
کوک: نه (داره مث سگ دروغ میگه)
لیا: داری دروغ میگی
کوک:(کتشو برمیداره و میاد از اتاق بیرون)
لیا:(میره دنبال کوک) چیشده کوک؟؟؟
کوک: کوک؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!
لیا: اقای جونگکوک منظورم بود
کوک: افرین... بعدشم انقدر دنبالم نیا نمیخوام بقیع بفهمن با تو رابطه دارم
لیا: چرا؟؟؟؟؟؟
کوک: (یه سیلی میزنه به لیا)
لیا: عوضی
کوک: گمشو(سرد)
لیا: نمیخوام..... از این کارت یه روزی پشیمون میشیییییی
کوک: پس من میرم...(میره)
لیا: چرا دوست نداری کسی بدونه باهات رابطه دارممممم؟؟؟ مگه من چمههههه؟؟؟؟؟؟
کوک:(دستشو محکم میگیره و میبره تو ماشینش)
لیا: ایی دستم چیکار میکنییییی
کوک: چطور جرعت میکنی سرم داد بزنییی(داد)
لیا: دوست دارممم
لایکا برسه به بالای ⁵⁰ میزارم سیسی ها🥺💞🤌🏻
p³
یوری:( از اتاق میاد بیرون) یا خدا یعنی چی😳
کوک: ته برو بیرون بعدش بهت میگم
ته: باش... خوش بگذره
یوری: من اخرش سینگل به گور میشم...
ته: من هستم که
یوری: چ.. چ... چی
ته:(سوت میزنه)
یوری:(میخنده)
لیا: دوست دارم(خجالت)
کوک: ولی من ندارم... حالا برو بیرون(میره پشت میز کارش)
لیا: نمیرم
کوک: خب نرو به...
لیا:...
کوک:(نگاه بدی بهش میکنه)
لیا:(به چشای کوک نگا میکنه) هنوز ازم متنفری؟؟
کوک: چی میخوای؟؟
لیا: خ.. خ.. خودتو میخوام
کوک:(میخنده) نمیتونی منم مال خودت کنی
یوری: میتونم بهت بگم ته؟؟
ته: اهوم
یوری: عه میسیییی(میره برای خودش قهوه درست میکنه و ته هم میاد پیشش) ی.. ی.. یه سوال
ته: بله؟؟
یوری: ا.. ا... از من خوشت میاد؟؟
ته: ا.. ا... اره
یوری: واقعااا(ایشونم ته رو دوست داره و ذوغ میکنه)
ته: میخنده
لیا: نکنه دوس دختر داریییی
کوک: به تو ربطی داره؟؟(ایشون دوس دختر داره...)
لیا: خیلی ربط داره (بغض)
کوک: میشع بگی تو کی من میشی؟؟
لیا: هیچکست(بغض سگی)
کوک: بغض نکن نه دارم(دروغ)
لیا: تو نمیتونی بگی چیکار کنم چیکار نکنممم
کوک: دوس دختر ندارم بابا ولم کننننن
لیا: اوک من میرم(سرد وبا بغض)
کوک: در هم پشت سرت ببند
لیا:(درو محکم میبنده و میره میشینه گریه میکنه)
کوک:(سردرد میگیره)
یوری:( یذره خجالت میکشع)
ته: صدای گریه لیا میاد
یوری:( میره پیش لیا) ل.. ل.. لیا چیشده؟؟
لیا: اون عوضی اشغال داره با قلبم بازی میکنه
ته: من میرم باهاش حرف میزنم
یوری الاهی بمیرم برات(سرشو ناز میکنه) باشه برو
لیا: هق...
ته: کوک برا چی انقدر با قلب لیا بازی میکنی؟؟؟
کوک: ته حوصلتو ندارم (سرشو با دو تا دستاش گرفته)
ته: نه بگو دیگع
کوک:(به ته نگا میکنه)
ته: گناه داره انقدر اذیتش نکن
کوک:( چشاش اشکیه)
ته: چته؟؟
کوک: درو ببند
لیا: خوبی؟؟
یوری: با منی؟؟
لیا: نه با کوکم
کوک: برین بیروننن
لیا: چیزی شده؟؟
کوک: نه (داره مث سگ دروغ میگه)
لیا: داری دروغ میگی
کوک:(کتشو برمیداره و میاد از اتاق بیرون)
لیا:(میره دنبال کوک) چیشده کوک؟؟؟
کوک: کوک؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!
لیا: اقای جونگکوک منظورم بود
کوک: افرین... بعدشم انقدر دنبالم نیا نمیخوام بقیع بفهمن با تو رابطه دارم
لیا: چرا؟؟؟؟؟؟
کوک: (یه سیلی میزنه به لیا)
لیا: عوضی
کوک: گمشو(سرد)
لیا: نمیخوام..... از این کارت یه روزی پشیمون میشیییییی
کوک: پس من میرم...(میره)
لیا: چرا دوست نداری کسی بدونه باهات رابطه دارممممم؟؟؟ مگه من چمههههه؟؟؟؟؟؟
کوک:(دستشو محکم میگیره و میبره تو ماشینش)
لیا: ایی دستم چیکار میکنییییی
کوک: چطور جرعت میکنی سرم داد بزنییی(داد)
لیا: دوست دارممم
لایکا برسه به بالای ⁵⁰ میزارم سیسی ها🥺💞🤌🏻
۱۱.۵k
۱۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.