سلام.فقط با روحتون گوش بدین نه با گوشتون
یادش نه خیر، اینجا با یه حرف ه الکی با پدرم دعوام شد، دو سال رفتم تهرون موندم ، اصلا هم هیچی نگرفتم ، یه قرون پولم نگرفتم، خب درس میخوندم ،پولم کجا بود، گوشیم دادم به راننده اتوبوس که منو ببره تا تهران، بعد تو تهرون ، خدا میدونه چه بدبختی هایی کشیدم، طوری شده بودم یه نفر یه بشکن میزد گریه م میگرف، روزاس دیگه همشون رفتنی ن، پدرم فک میکرد، دو روز بعد که یه سردی رو دیدم برمیگردم،به همه هم گفته بود، ولی نمیدونس این خبرا نیس، اول اش خیلی سخ بود واسم، یه دو ماه اینا اصلا، یه تیکه جمله رو از یه روزنامه کنده بودم اونم نوشته بود، فقط برای امروز، خخ. هر روز که پا میشد میگفتم فقط تا غروب زنده م ،امروز و تحمل کن سالار، خخخ
۲.۶k
۲۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.