افسون شده p17
اورانوس : پوزخندی زدم و نگاهم رو ازش گرفتم و به خیابون ها چشم دوخته بودم هیچ حرفی بینمون رد و بدل نمیشد شاید کلی حرف درونم باقی مونده بود ولی کلی حرف نگفته دارم برای دراکو! نه این آدمی که نمیشناسمش! تو فکر و خیال گم شده بودم که سکوت رو شکست دراکو : پانسی آدم قابل اعتمادیه؟ اورانوس : با نفرت تو چشماش خیره شدم و هیچی نگفتم دراکو : البته نیازی به گفتن تو نیست! نظرت واسم ارزشی نداره! لبخندی زدم و نگاهم رو از چشماش گرفتم اورانوس : ماشین و نگه دار! دراکو : چی؟! اورانوس : نمیخوام کنار آدمی باشم که بود و نبودم و حرفام واسش ذره ای ارزش نداره! من عاشق دراکو بودم ولی تو داری منو از خودت متنفر میکنی هدفت چیه؟ هان؟! چرا داری این کارو باهام میکنی دراکو من چیکارت کردم؟ من به خاطر تو قید دوستامو زدم حالا چی؟ حالا تبدیل شدی به کسی که قید منو زدی! من، منی که با تمام وجود دوست داشتم! دراکو : پامو روی ترمز نگه داشتم و دست مشت شدمو روی فرمون کوبیدم بسه دیگه! تا کِی قراره این حرفا رو بزنی؟ اورانوس : تا وقتی که به خودت بیای! دراکو : این منم! دراکو خود واقعیم! و شخصیت من نیازی به تغییر نداره بهتره اون دراکوی سابق و فراموش کنی! اورانوس : آدم زندگیشو نمیتونه فراموش کنه!:) اشکی از چشمم سر خورد و روی گونه ام فرود اومد...
۲.۳k
۲۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.