افسون شده p10
در اتاق رو باز کردم و وارد اتاقم شدم روی تخت دراز کشیدم و به سقف چشم دوختم و پوزخندی روی لبم نشست، اورانوس! چرا این دختر، این اسمش، نگاهش انقدر واسم آشناست؟ از پنجره کنار تخت به بیرون چشم دوختم ماه توی آسمون نمایان بود نمیدونم دراکو هم ماه رو دو..ست داشته یا نه؟ نگاهم به گردنبند روی گردنم افتاد پلاکش رو توی دستم گرفتم UD؟ معنیش چیه؟ چرا اون دختر بهش خیره شد و لبخند زد؟ نفس عمیقی کشیدم واقعا این دراکو چجور آدمی بوده؟ اورانوس کیه؟ پانسی چی؟ اون کیه؟ تک تک این سوال ها خواب رو از چشمام گرفته بود ________________________________ چشمام رو باز کردم و با یادآوری اینکه صبح شده روی تخت نشستم و به آینه روبه رو خیره شدم از موهای کلافه و بهم ریخته ی خودم خنده ام گرفته بود لبخندی زدم از روی تخت بلند شدم و به دست و صورتم آب زدم و روبه روی آینه وایستادم و شونه رو توی دستم گرفتم و روی موهام کشیدم با یادآوری دیشب پوزخندی روی لبم نشست رفتم سمت کمد لباسم و یه بلوز سفید و شلوار سیاه برداشتم و کتونی های آل استارم رو پام کردم و از اتاق بیرون رفتم مامان لبخندی زد و گفت : بیدار شدی؟ بیا صبحانه بخور عزیزم اورانوس : میخوام برم بیرون امیلی : یه چیزی بخور بعد برو اورانوس : نگاهی به میز غذاخوری انداختم پدر پشت میز نشسته بود با قدم های آروم به میز نزدیک شدم و صندلی ای رو عقب کشیدم و نشستم یه لیوان آب پرتقال برداشتم و کمی خوردم پدر با صدای جدی گفت : میخوای بری پیش دراکو؟! اورانوس : آب پرتقال توی گلوم پرید و به سرفه افتادم..چ..چی؟ الکس : گفتم میخوای بری پیش دراکو؟ اورانوس : فکر میکنم حرفایی که زد کافی بود و... دیگه...حرفی نمونده! امیلی : نمیخوای باهاش حرف بزنی؟ اورانوس : حرف بزنم که چی بشه؟ این دراکو اون دراکوی قبلی نیست ذره ای احساس توی وجودش نیست! از روی صندلی بلند شدم من میرم یکم قدم بزنم به در نزدیک شدم و در رو باز کردم و از خونه رفتم بیرون باد ملایم خنکی می وزید و برگ های زرد و نارنجی پراکنده توی هوا می چرخیدن صدای هو هوی باد و آواز پرندگان اطرافم رو پر کرده بود خیابون ها خلوت تر از همیشه بود نگاهم به یه گربه سیاه کنار درخت افتاد بهش نزدیک شدم و لبخندی زدم دستم رو روی سر گربه کشیدم و تو چشمای یخی رنگش نگاهی انداختم گربه همینطور متعجب بهم زل زده بود میدونی؟ تو منو یاد یکی میندازی گربه کوچولو لبخندی زدم و از روی زمین بلند شدم و نگاهم رو ازش گرفتم و قدم برداشتم و به راهم ادامه دادم
۱۴.۰k
۲۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.