كاش زندگى
كاش زندگى
يك آپشنى داشت كه حداقل سالى يكبار به دادِ آدمها مىرسيد.
خستگىهايشان را از تنشان مىتكاند ، ذهنشان را از هر خاطرهى آزار دهندهاى پاك میكرد ،
بغضهايشان را كفِ خيابانِ بىخيالى مىريخت
و از همه مهمتر قلبشان...
قلبشان را از آدمهاى بىاحساس و بىمعرفتى كه آمدند
و كلى گره كور در آن زدند و رفتند ،
خالى مىكرد.
آنوقت بىخوابىها و بىقرارىهاى شبانهمان باروبنديلشان را جمع مىكردند
و به دورترين نقطه از آدمها سفر مىكردند !
يك آپشنى داشت كه حداقل سالى يكبار به دادِ آدمها مىرسيد.
خستگىهايشان را از تنشان مىتكاند ، ذهنشان را از هر خاطرهى آزار دهندهاى پاك میكرد ،
بغضهايشان را كفِ خيابانِ بىخيالى مىريخت
و از همه مهمتر قلبشان...
قلبشان را از آدمهاى بىاحساس و بىمعرفتى كه آمدند
و كلى گره كور در آن زدند و رفتند ،
خالى مىكرد.
آنوقت بىخوابىها و بىقرارىهاى شبانهمان باروبنديلشان را جمع مىكردند
و به دورترين نقطه از آدمها سفر مىكردند !
۴.۸k
۰۹ مرداد ۱۴۰۲