توی فرودگاه یه سالن بزرگ بود. یه شیشه بزرگ قدی مسافر هارو
توی فرودگاه یه سالن بزرگ بود. یه شیشه بزرگ قدی مسافر هارو از همراهاشون جدا می کرد.
رفتم نزدیک. انقدر نزدیک که بینیم تقریبا چسبیده بود به شیشه.با دقت همه جاشو نگاه کردم، سالم سالم بود.
بدون اینکه برگردم و بهش نگاه کنم، گفتم:”عجیبه.حتی یه ترک کوچیک هم روش نیست.”
گفت :”چی؟ یعنی چی؟ مگه باید ترک داشته باشه؟”
گفتم: “نمی دونم. ولی من اگه هر روز این همه ادمو میدیدم که دارن از هم جدا می شن و از این به بعد قراره هرکدوم یه گوشه این دنیا دلتنگ هم باشن، حتما ترک می خوردم.”
رفتم نزدیک. انقدر نزدیک که بینیم تقریبا چسبیده بود به شیشه.با دقت همه جاشو نگاه کردم، سالم سالم بود.
بدون اینکه برگردم و بهش نگاه کنم، گفتم:”عجیبه.حتی یه ترک کوچیک هم روش نیست.”
گفت :”چی؟ یعنی چی؟ مگه باید ترک داشته باشه؟”
گفتم: “نمی دونم. ولی من اگه هر روز این همه ادمو میدیدم که دارن از هم جدا می شن و از این به بعد قراره هرکدوم یه گوشه این دنیا دلتنگ هم باشن، حتما ترک می خوردم.”
۴.۳k
۱۵ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.