سناریو توکیو ریونجرز
موضوع:اولین بوسه.
کارکتر ها:مایکی تومان،سانزو تومان،میتسویا،باجی، چیفویو
مایکی تومان:
رفتی دوریاکی بخری برای خدت که یهو مایکی زنگ زد:
ا/ت بیا کوچه بغلی خونت کارت دارم(وی به کوچه بغلی علاقه دارد:/)
رفتی و اون ته کوچه بم بست مایکیو دیدی،چیزی نمونده بود بهش برسی که یهو پات به سنگ گیر کرد و افتادی.
اما وقتی به خدت اومدی دیدی که بعلهههههه....
لبات رو لبای مایکیههههه😐👍
میخواستی جدا شی اما اون ادامهش میداد
وقتی تموم شد لبخند زد و گفت:
ا/ت چان طعم لبات رو فراموش نمیکنم😉
(جیغغغغغ سلیطه با مایکی فرزندم چه کردییییی)
سانزو تومان:
چند وقتی بود که با سانزو رل زده بودی،اما هیچوقت قیافه بدون ماسکشو ندیده بودی.
یکروز تو رو برد توی رختکن مدرسه و گیره سرت رو برداشت و درو قفل کرد و باهات لب گرفت.
وقتی که یادش اومد چهره بدون ماسکشو دیدی خجالت کشید اما تو لبخند زدی و پریدی بغلش. اون روز برای جفتتون یک خاطره همیشگی شد.
میتسویا:
میتی معلم خیاطیت بود و هردوتاتون عاشق هم دیگه شدع بودین.
ولی هردوتون فکر میکردین این عشق یطرفس.
یکروز تو کلاس خیاطی دستت رفت زیر چرخ.میتسویا دوید پیشت و بعد اینکه بردت پیش پزشک مدرسه، ازت پرسید ا/ت،ناراحتی؟از چی؟
+از اینکه من عاشق یکی شدم که همین الان روبرومه، اما اون دوستم نداره.
میتسویا یهو فهمید داره خودشو میگه..یهو غافلگیر شد که این عشق یطرفه نیست.ذوق کرد و ا/ت رو اروم بوسید.ا/ت هم همکاریش کرد و اون دوتا فهمیدن که عشقشون یطرفه نیست😐👍قصه ما ب سر رسید کلاغه به خونش نرسید ا/ت به میتسویا رسید😐👍
باجی:
توی دعوا باجی بد جور ضربه خورده بود،اومد و زخماشو درمان کردی،ازت پرسید:ا/ت،تو از من میترسی؟
+نه کی گفته چرا باید ازت بترسم من..دوست دارم.
یهو طعم لباشو حس کردی.
اولین بار بود باجی رو انقد اروم میدیدی.بعد که تموم شد بغلش کرد و گفت ا/ت عاشقتم.
چیفویو:
این بچه دربارش نظری ندارم ولی وقتی بوسیدت کاملا سرخ شد ینی لبوی کامل😐👍
اکی
تموم شد.
از بونتن هم میزارم.
کمی صبرررر😑✨
فالو کن دیگهههه پاره شدمااااا
کارکتر ها:مایکی تومان،سانزو تومان،میتسویا،باجی، چیفویو
مایکی تومان:
رفتی دوریاکی بخری برای خدت که یهو مایکی زنگ زد:
ا/ت بیا کوچه بغلی خونت کارت دارم(وی به کوچه بغلی علاقه دارد:/)
رفتی و اون ته کوچه بم بست مایکیو دیدی،چیزی نمونده بود بهش برسی که یهو پات به سنگ گیر کرد و افتادی.
اما وقتی به خدت اومدی دیدی که بعلهههههه....
لبات رو لبای مایکیههههه😐👍
میخواستی جدا شی اما اون ادامهش میداد
وقتی تموم شد لبخند زد و گفت:
ا/ت چان طعم لبات رو فراموش نمیکنم😉
(جیغغغغغ سلیطه با مایکی فرزندم چه کردییییی)
سانزو تومان:
چند وقتی بود که با سانزو رل زده بودی،اما هیچوقت قیافه بدون ماسکشو ندیده بودی.
یکروز تو رو برد توی رختکن مدرسه و گیره سرت رو برداشت و درو قفل کرد و باهات لب گرفت.
وقتی که یادش اومد چهره بدون ماسکشو دیدی خجالت کشید اما تو لبخند زدی و پریدی بغلش. اون روز برای جفتتون یک خاطره همیشگی شد.
میتسویا:
میتی معلم خیاطیت بود و هردوتاتون عاشق هم دیگه شدع بودین.
ولی هردوتون فکر میکردین این عشق یطرفس.
یکروز تو کلاس خیاطی دستت رفت زیر چرخ.میتسویا دوید پیشت و بعد اینکه بردت پیش پزشک مدرسه، ازت پرسید ا/ت،ناراحتی؟از چی؟
+از اینکه من عاشق یکی شدم که همین الان روبرومه، اما اون دوستم نداره.
میتسویا یهو فهمید داره خودشو میگه..یهو غافلگیر شد که این عشق یطرفه نیست.ذوق کرد و ا/ت رو اروم بوسید.ا/ت هم همکاریش کرد و اون دوتا فهمیدن که عشقشون یطرفه نیست😐👍قصه ما ب سر رسید کلاغه به خونش نرسید ا/ت به میتسویا رسید😐👍
باجی:
توی دعوا باجی بد جور ضربه خورده بود،اومد و زخماشو درمان کردی،ازت پرسید:ا/ت،تو از من میترسی؟
+نه کی گفته چرا باید ازت بترسم من..دوست دارم.
یهو طعم لباشو حس کردی.
اولین بار بود باجی رو انقد اروم میدیدی.بعد که تموم شد بغلش کرد و گفت ا/ت عاشقتم.
چیفویو:
این بچه دربارش نظری ندارم ولی وقتی بوسیدت کاملا سرخ شد ینی لبوی کامل😐👍
اکی
تموم شد.
از بونتن هم میزارم.
کمی صبرررر😑✨
فالو کن دیگهههه پاره شدمااااا
۴.۴k
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.