شایدم یه روزی ، یه ویس گرفتم و تموم حرفایی که به هیشکی نگ
شایدم یه روزی ، یه ویس گرفتم و تموم حرفایی که به هیشکی نگفتم و حسرت نگفتنش به دلم موند رو تو اون ویس بگم..تموم حرفایی که شاید از سر ترس یا از سر خجالت یا از سر هرچیزی نگفتم رو بگم..اون وقتایی که دلم میخواست با صدای بلند گریه کنم و نشد ، اون کارایی که دلم میخواست انجام بدم ولی نشد یا نزاشتن ؛ همه رو بگم و بزارم برم یه جای دور..یه جایی که هیشکی نتونه پیدام کنه ، هیشکی نتونه یه آدمی به اسم و مشخصات من پیدا کنه و فقط یه یادگاری از من باقی بمونه و شاید البته شاید حسرت بخورین که چرا بی محلی کردید چرا منو بازیچه ی دستتون کردین چرا باهام بد رفتار کردین..همین
بماند به یآدگار
بماند به یآدگار
۸۸.۶k
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۳