Date: ۲۰۲۱/۱۰/۱۴
Date: ۲۰۲۱/۱۰/۱۴
Title: داستان نانا
چقدر من این باغ راه دوس دارم به خصوص میوه هایش
رفتم و رفتم به درخت بزرگ ک به نظرم بزرگتر از همه می آمد رسیدم در کنار درخت یک جوی آب بود آبش خیلی زلال و تمیز بود من همیشه من می آمدم اینجا تا صورتم بشویم یا اینکه تشنه میشدم از این آب میخوردم بعد میوه های ک میخوردم واقعا میوه های این باغ پادشاه خیلی خوب بودن بخصوص پرتقال ک من به شدت پرتقال دوست دارم
همینطور داشتم توی باغ قدم میزدم صدای یک نفر راه شنیدم دیدم یک پسر ک انگار او 20 بهار (یعنی بیست سال بهار به معنی سن و سال) ازش گذشته است رفتم جلو و گفتم آقا چی شده کمک میخواهید؟
پسره سرش بالا آورد و باز به پایش نگاه کرد حتما خیلی درد دارد ک هیچ نمی گوید
Title: داستان نانا
چقدر من این باغ راه دوس دارم به خصوص میوه هایش
رفتم و رفتم به درخت بزرگ ک به نظرم بزرگتر از همه می آمد رسیدم در کنار درخت یک جوی آب بود آبش خیلی زلال و تمیز بود من همیشه من می آمدم اینجا تا صورتم بشویم یا اینکه تشنه میشدم از این آب میخوردم بعد میوه های ک میخوردم واقعا میوه های این باغ پادشاه خیلی خوب بودن بخصوص پرتقال ک من به شدت پرتقال دوست دارم
همینطور داشتم توی باغ قدم میزدم صدای یک نفر راه شنیدم دیدم یک پسر ک انگار او 20 بهار (یعنی بیست سال بهار به معنی سن و سال) ازش گذشته است رفتم جلو و گفتم آقا چی شده کمک میخواهید؟
پسره سرش بالا آورد و باز به پایش نگاه کرد حتما خیلی درد دارد ک هیچ نمی گوید
۱۲.۰k
۲۴ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.