پارت۸ "پاریسِ تو"
"شاید اگه هرکس دیگه ای این رو از جونگکوک میخواست فورا رد میکرد و خطر گشتن توی پاریس با یه غریبه رو اونم وقتی میدونه نباید این وقت شب بیرون باشه رو به جون نمی خرید...اما اینبار این غریبه فرق داشت و جونگکوک اینو از همون ملاقات اول فهمیده بود...فقط نگاه کردن به چشم های قهوه ای رنگش باعث میشد قلب پسری که خاکستر شده دوباره جوونه بزنه و زندگی کنه...خنده های اون گرم بود درست مثل قلبش...اما چی میشد اگه این گرما هم یروز تبدیل به یخ بندونی میشد که هیچ راه فراری ازش نبود؟اونروز که قلب هر دوشون یخ بزنه چی قراره گرمش کنه و دوباره بهش زندگی ببخشه؟چی میشه اگه اون روز برسه؟"
جونگکوک هیجان زده و با چشم های ستاره ای به تهیونگ نگاه کرد
_طلوع خورشید؟
_باید راه بیوفتیم تا به موقع برسیم...یجای خوب قراره ببرمت
دستشو گرفت و همراه خودش از اون کوچه بن بست خارج شد و به مقصد نا معلومش قدم برداشت
_هوا داره سرد تر میشه
تهیونگ به دست قرمز شده کوک از سرما نگاه کرد دستشو گرفت و همراه دست خودش داخل جیب پالتوی گرمش برد
_حالا بهتره؟
جونگکوک خجالت زده اخم کردو دستشو از تو جیب تهیونگ بیرون اورد و داخل جیب خودش برد
_خودم جیب دارم
_خجالت کشیدی؟
کوک جلوتر رفت و روبه رویه تهیونگ ایستاد
_بنظرت چی میشه اگه پسرِ رئیس جئون رو تودستای یه مرد دیگه ببین؟
_پس میترسی
سمت کوک رفت و دوباره دستشو گرفت
_الان نصفه شبه و هیچکس مارو نمیبینه ارباب جئون...جاییم که ما میریم روهم نمیتونن پیدا کنن
گفت و دستشو دور کمر کوک گذاشت و به جلو راهنماییش کرد
_پس نگران نباش انجل...گل فروشا خوب بلدن از گلاشون مراقبت کنن
فقط حلقه شدن دستای تهیونگ دور کمرش کافی بود تا دیگه اعتراضی نکنه و از بودن کنار اون نگهبان لذت ببره و با شنیدن اون کلمات از صدای گرمش گرمای تابستون رو تو پائیز حس کنه
_تنهایی اومدی پاریس؟
_نه با هیونگم اومدم...میخواستیم باهم یه گروه نوازندگی تشکیل بدیم تا کنار ایفل اجرا کنیم...این ارزوش بود اما...
_نگو که...
تهیونگ خندید و ادامه داد
_نه نمرده فقط یه مشکلی براش پیش اومد و مجبور شد برگرده کره اما برگشتنش طول کشید و منم برای اینکه تو پارک نخوابم با پس اندازم این گل خونه رو اجاره کردم
_حتما سخت بوده...زندگی تویه جای جدید بدون هیچکس
تهیونگ سرشو تکون داد
_خیلیم سخت نبود...من فقط جور دیگه ای به اتفاقا نگاه کردم
_پس برای همینه که هنوز لبخندت نمرده
_چون نمیذاشتم متولد شه...
_یعنی خنده های توام دروغ بود؟
_نه اجل...خنده های من حقیقی ترین اتفاق ممکنه دربرابر صدای بهشتیه توعه و حتی اگه من کلمه دروغ بودم دربرابر تو نابود میشدم تا برای دیدن لبخندت به حقیقت تبدیل شم
جونگکوک خندیدو سرش پایین انداخت...اون تو این لحظه حتی راه جلوش رو هم نمیدید و فقط همه چیز بود تهیونگ...حتی اگه کل خیابونا و سنگ فرش های پاریس رو قدم میزدن اون یک لحظه ام خسته نمیشد تا وقتی عطر تهیونگ نزدیک ترین عطر بهش بود...چون پاریسِ کوک عطر یه مرد گل فروش بود... چون پاریسِ جونگکوک تهیونگ بود....
#BTS #Army #Taehyung #V #Jungkook #Jimin #J_hope #Jhope #RM #Jin #Suga #Ho_seok
#بی_تی_اس #آرمی #تهیونگ #وی #کیم_تهیونگ #جونگ_کوک #کوک #کوکی #جئون_جونگ_کوک #رمان #جیمین #موچی #پارک_جیمین #یونگی #شوگا #گربه #پیشی #مین_یونگی #جیهوپ #جانگ_هوسوک #هوسوک #آر_ام #نامجون #کیم_نامجون #جین #کیم_سوک_جین #گی #مافیا #بلک_پینک #لیسا #جنی #رزی #جیسو #تهکوک #ویکوک #فیک #نامجین #یونمین
جونگکوک هیجان زده و با چشم های ستاره ای به تهیونگ نگاه کرد
_طلوع خورشید؟
_باید راه بیوفتیم تا به موقع برسیم...یجای خوب قراره ببرمت
دستشو گرفت و همراه خودش از اون کوچه بن بست خارج شد و به مقصد نا معلومش قدم برداشت
_هوا داره سرد تر میشه
تهیونگ به دست قرمز شده کوک از سرما نگاه کرد دستشو گرفت و همراه دست خودش داخل جیب پالتوی گرمش برد
_حالا بهتره؟
جونگکوک خجالت زده اخم کردو دستشو از تو جیب تهیونگ بیرون اورد و داخل جیب خودش برد
_خودم جیب دارم
_خجالت کشیدی؟
کوک جلوتر رفت و روبه رویه تهیونگ ایستاد
_بنظرت چی میشه اگه پسرِ رئیس جئون رو تودستای یه مرد دیگه ببین؟
_پس میترسی
سمت کوک رفت و دوباره دستشو گرفت
_الان نصفه شبه و هیچکس مارو نمیبینه ارباب جئون...جاییم که ما میریم روهم نمیتونن پیدا کنن
گفت و دستشو دور کمر کوک گذاشت و به جلو راهنماییش کرد
_پس نگران نباش انجل...گل فروشا خوب بلدن از گلاشون مراقبت کنن
فقط حلقه شدن دستای تهیونگ دور کمرش کافی بود تا دیگه اعتراضی نکنه و از بودن کنار اون نگهبان لذت ببره و با شنیدن اون کلمات از صدای گرمش گرمای تابستون رو تو پائیز حس کنه
_تنهایی اومدی پاریس؟
_نه با هیونگم اومدم...میخواستیم باهم یه گروه نوازندگی تشکیل بدیم تا کنار ایفل اجرا کنیم...این ارزوش بود اما...
_نگو که...
تهیونگ خندید و ادامه داد
_نه نمرده فقط یه مشکلی براش پیش اومد و مجبور شد برگرده کره اما برگشتنش طول کشید و منم برای اینکه تو پارک نخوابم با پس اندازم این گل خونه رو اجاره کردم
_حتما سخت بوده...زندگی تویه جای جدید بدون هیچکس
تهیونگ سرشو تکون داد
_خیلیم سخت نبود...من فقط جور دیگه ای به اتفاقا نگاه کردم
_پس برای همینه که هنوز لبخندت نمرده
_چون نمیذاشتم متولد شه...
_یعنی خنده های توام دروغ بود؟
_نه اجل...خنده های من حقیقی ترین اتفاق ممکنه دربرابر صدای بهشتیه توعه و حتی اگه من کلمه دروغ بودم دربرابر تو نابود میشدم تا برای دیدن لبخندت به حقیقت تبدیل شم
جونگکوک خندیدو سرش پایین انداخت...اون تو این لحظه حتی راه جلوش رو هم نمیدید و فقط همه چیز بود تهیونگ...حتی اگه کل خیابونا و سنگ فرش های پاریس رو قدم میزدن اون یک لحظه ام خسته نمیشد تا وقتی عطر تهیونگ نزدیک ترین عطر بهش بود...چون پاریسِ کوک عطر یه مرد گل فروش بود... چون پاریسِ جونگکوک تهیونگ بود....
#BTS #Army #Taehyung #V #Jungkook #Jimin #J_hope #Jhope #RM #Jin #Suga #Ho_seok
#بی_تی_اس #آرمی #تهیونگ #وی #کیم_تهیونگ #جونگ_کوک #کوک #کوکی #جئون_جونگ_کوک #رمان #جیمین #موچی #پارک_جیمین #یونگی #شوگا #گربه #پیشی #مین_یونگی #جیهوپ #جانگ_هوسوک #هوسوک #آر_ام #نامجون #کیم_نامجون #جین #کیم_سوک_جین #گی #مافیا #بلک_پینک #لیسا #جنی #رزی #جیسو #تهکوک #ویکوک #فیک #نامجین #یونمین
۱۴.۶k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.