half brother part : 33
جونگکوک : دوست داشتم اذیتت کنم وقتی اینکارو میکردم مثل انتقام گرفتن از جونگسو بود
شکنجه ی دختر سارا ولی شناختنت باعث شد این بازی اذیت کردنت برام جالب بشه ولی امشب وقتی گریه کردی فهمیدم زیادی تند رفتم و این اصلا برات شبیه به بازی نیست بازم شاید باور نکنی ولی اصلا نمیخواستم بهت اسیبی برسونم و تا وقتی اینجام عمرا بزارم کس دیگه ای هم اینکارو بکنه
نگاهشو ازم گرفت و به سقف دوخت انگشتم بالا اومد و زخم لبشو لمس کرد. یادگار دعوای اون شب بود وقتی چشم هاشم بست نفسم توی سینه حبس شد و ضربان قلبم رفت رو هزار
گرتا : متاسفم که زخمی شدی
سریعا جواب داد : می ارزید!!!!!!
دستمو کشیدم نگاهم کرد نگاه تمسخر آمیزی که عادت داشت بهم بندازه عوض شده بود
وقتی توجه اشو دیدم از فرصت استفاده کردم تا موضوع رو تغییر بدم
گرتا : پس میخوای نویسنده بشی
نیشخند زد
جونگکوک : من الانشم نویسنده ام از وقتی بچه بودم می نوشتم
گرتا : لد و بم درباره ی چیه؟ چرا خجالت میکشیدی نشونش بدی؟
با ناراحتی بدنشو جابه جا کرد
جونگکوک : فقط آماده نبودم تا درباره اش صحبت کنم
لبخند زد و با غرور اضافه کرد
_ بم اسم سگمه
نتونستم جلوی لبخندمو بگیرم
گرتا : تو درباره اش به داستان نوشتی؟
جونگکوک : اره یه جورایی ورژن فراطبیعیه زندگیم با اونه بم فقط بهترین دوستم نبود بلکه تنها چیزی بود که وقتی جوونتر بودم میتونست ارومم کنه از یه بیماری مربوط به کمر رنج میبردم و مجبور میشدم مرتب برای مدیتیشن برم ولی وقتی مامانم بم رو آورد خونه عوض شدم با اینکه داستان الهام گرفته از من و بمه و اصل داستان پسریه که قدرتهای فرا طبیعی داره و ازشون برای جنگیدن با جنایت کارا استفاده میکنه اما زمانی میتونه صداهای توی ذهنشو مدیریت کنه که بم کنارش باشه سگش برای اخاذی دزدیده میشه و بقیه داستان درباره ی پس گرفتن بمه توی ایرلندم اتفاق می افته
گرتا : واو چرا ایرلند؟
جونگکوک : خب من همیشه به کشش عجیببی به چیزی مثل ایرلندی داشتم و به جورایی منو به اون سمت دیگه ام وصل میکنه سمت جونگسو مخصوصا از اونجایی که توی واقعیت ما باهم افتضاحیم میدونم مسخره به نظر میرسه ولی تنها توضیحیه که دارم
گرتا : چه اتفاقی برای بم افتاد؟
های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
شکنجه ی دختر سارا ولی شناختنت باعث شد این بازی اذیت کردنت برام جالب بشه ولی امشب وقتی گریه کردی فهمیدم زیادی تند رفتم و این اصلا برات شبیه به بازی نیست بازم شاید باور نکنی ولی اصلا نمیخواستم بهت اسیبی برسونم و تا وقتی اینجام عمرا بزارم کس دیگه ای هم اینکارو بکنه
نگاهشو ازم گرفت و به سقف دوخت انگشتم بالا اومد و زخم لبشو لمس کرد. یادگار دعوای اون شب بود وقتی چشم هاشم بست نفسم توی سینه حبس شد و ضربان قلبم رفت رو هزار
گرتا : متاسفم که زخمی شدی
سریعا جواب داد : می ارزید!!!!!!
دستمو کشیدم نگاهم کرد نگاه تمسخر آمیزی که عادت داشت بهم بندازه عوض شده بود
وقتی توجه اشو دیدم از فرصت استفاده کردم تا موضوع رو تغییر بدم
گرتا : پس میخوای نویسنده بشی
نیشخند زد
جونگکوک : من الانشم نویسنده ام از وقتی بچه بودم می نوشتم
گرتا : لد و بم درباره ی چیه؟ چرا خجالت میکشیدی نشونش بدی؟
با ناراحتی بدنشو جابه جا کرد
جونگکوک : فقط آماده نبودم تا درباره اش صحبت کنم
لبخند زد و با غرور اضافه کرد
_ بم اسم سگمه
نتونستم جلوی لبخندمو بگیرم
گرتا : تو درباره اش به داستان نوشتی؟
جونگکوک : اره یه جورایی ورژن فراطبیعیه زندگیم با اونه بم فقط بهترین دوستم نبود بلکه تنها چیزی بود که وقتی جوونتر بودم میتونست ارومم کنه از یه بیماری مربوط به کمر رنج میبردم و مجبور میشدم مرتب برای مدیتیشن برم ولی وقتی مامانم بم رو آورد خونه عوض شدم با اینکه داستان الهام گرفته از من و بمه و اصل داستان پسریه که قدرتهای فرا طبیعی داره و ازشون برای جنگیدن با جنایت کارا استفاده میکنه اما زمانی میتونه صداهای توی ذهنشو مدیریت کنه که بم کنارش باشه سگش برای اخاذی دزدیده میشه و بقیه داستان درباره ی پس گرفتن بمه توی ایرلندم اتفاق می افته
گرتا : واو چرا ایرلند؟
جونگکوک : خب من همیشه به کشش عجیببی به چیزی مثل ایرلندی داشتم و به جورایی منو به اون سمت دیگه ام وصل میکنه سمت جونگسو مخصوصا از اونجایی که توی واقعیت ما باهم افتضاحیم میدونم مسخره به نظر میرسه ولی تنها توضیحیه که دارم
گرتا : چه اتفاقی برای بم افتاد؟
های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
۱.۲k
۱۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.