فیک: my mission
فیک: my mission
پارت:89
............................
کره شمالی/
جنی عصبی بود و از چشماش معلوم بود غذایی که تهیونگ درست کرده بود و جلوش گذاشته بود حال آدمو بد میکرد
جنی: مث آدم میگفتی بلد نیستم دیگه این زهرماری چیه درست کردی گذاشتی جلو من؟! سگم اینو نمیخوره*بلند*
تهیونگ: گفتم که یاد میگیرم
جنی: هوی مرتیکه اینجوری یاد میگیری؟! بجای نمک شکر ریختی تو غذا! آخه کدوم عقب مونده ای موز رو با برنج میپزه؟! این یکی مثلا دوکبوکیه؟! به اندازه کون خودت درازه من جچوری اینو تو دهنم جا بدم ها؟!
سویونگ از اونور از خنده داشت جر میخورد جنی هم کم مونده بود بلند سه و تهیونگو بزنه
تهیونگ: من اصن غلط کردم به بزرگی خودت ببخش دیگه
جنی: طوله ت گشنشه چی بدم بخوره هات*داد*
تهیونگ: رامیون هست درست کنم؟!
جنی: نمیخواد خودم درست میکنم عوضی*داد*
جنی بشقابو رو زمین پرت کرد و رفت تو آشپزخونه تا رامیون رو درست کنه
تهیونگ با دستش به آشپزخونه اشاره کرد و روبه سویونگ گفت
تهیونگ: خیلی زود نیست برای تغییر هورموناش؟!
سویونگ: یعنی خاک تو سرت این اولشه یکم دیگه بگذره پدرتو با مادرت یکی میکنه*خنده*
تهیونگ: حال میده به بدبختی هام بخندی ؟!
سویونگ: خیلی
... ۲ساعت بعد...
حوصله شون سررفته بود جنی و تهیونگ روی کاناپه نشسته بودن و تهیونگ به جنی میوه و خوراکی میداد سویونگم داشت با آهنگ آیدل موردعلاقه ش میرقصید
جنی: از اونم بده
تهیونگ: بسته دیگه خیلی خوردی مریض میشی
جنی: خو دوسش دارم بدهه
(صدای در)
جنی: وات کیه؟!
تهیونگ: همینجا بمون من میرم درو باز کنم
جنی: باشه
تهیونگ سمت در رفت آروم بازش کرد جین رزی جیمین کوک لیسا و جیسو رو دید
تهیونگ: بچه ها!
لیسا: کون دراز
رزی: آخیی
جیسو: میشه بذاری بیایم داخل؟!
تهیونگ: ها آره بفرمایید بیاید تو
اومدن داخل جنی از خوشحالی نمیدونست چیکار کنه بعد کلی بغل کردن و گریه کردن لیسا نشستن ولی ینفر این وسط کلا تو حال خودش بود بله سویونگ اصن متوجه اومدن اونا نشده بود و داشت میرقصید
جین: خواهرت آیدله؟!
تهیونگ: جان؟!
جین: نیم ساعته اومدیم بهمون محلم نمیده
جیسو: ولش بچه رو دوست داره دیگه
جیمین: یا مسیح این چجوری اینجوری میکنه ؟!
رزی: لیسا
لیسا: ها
رزی: برو ازش یاد بگیر یجاهایی بدردت میخوره
کوک: خب دیگه چخبر
تهیونگ: وایی یادم رفت بگم من دارم بابا میشم*ذوق*
لیسا: خداییش چند روزیه گوشام مشکل پیدا کرده حرف هارو اشتباهی میرسونه بهم
کوک: نه مثل اینکه منم مشکل داره
جنی: عوضی نمیتونی دو دقیقه اون دهن لامصبتو ببندی؟!
جیسو: واییییییییییییییییی مبارکههه
جیمین: ایی پس مال اون شبس؟!
رزی: خفه شو مبارکهه
جین: ولی جنی تو تحت تعقیبی و اگر پیدات کنن دستگیر میشی!
جنی: میدونم جین ولی من نگفتم که بچه رو نگه میدارم!
پارت:89
............................
کره شمالی/
جنی عصبی بود و از چشماش معلوم بود غذایی که تهیونگ درست کرده بود و جلوش گذاشته بود حال آدمو بد میکرد
جنی: مث آدم میگفتی بلد نیستم دیگه این زهرماری چیه درست کردی گذاشتی جلو من؟! سگم اینو نمیخوره*بلند*
تهیونگ: گفتم که یاد میگیرم
جنی: هوی مرتیکه اینجوری یاد میگیری؟! بجای نمک شکر ریختی تو غذا! آخه کدوم عقب مونده ای موز رو با برنج میپزه؟! این یکی مثلا دوکبوکیه؟! به اندازه کون خودت درازه من جچوری اینو تو دهنم جا بدم ها؟!
سویونگ از اونور از خنده داشت جر میخورد جنی هم کم مونده بود بلند سه و تهیونگو بزنه
تهیونگ: من اصن غلط کردم به بزرگی خودت ببخش دیگه
جنی: طوله ت گشنشه چی بدم بخوره هات*داد*
تهیونگ: رامیون هست درست کنم؟!
جنی: نمیخواد خودم درست میکنم عوضی*داد*
جنی بشقابو رو زمین پرت کرد و رفت تو آشپزخونه تا رامیون رو درست کنه
تهیونگ با دستش به آشپزخونه اشاره کرد و روبه سویونگ گفت
تهیونگ: خیلی زود نیست برای تغییر هورموناش؟!
سویونگ: یعنی خاک تو سرت این اولشه یکم دیگه بگذره پدرتو با مادرت یکی میکنه*خنده*
تهیونگ: حال میده به بدبختی هام بخندی ؟!
سویونگ: خیلی
... ۲ساعت بعد...
حوصله شون سررفته بود جنی و تهیونگ روی کاناپه نشسته بودن و تهیونگ به جنی میوه و خوراکی میداد سویونگم داشت با آهنگ آیدل موردعلاقه ش میرقصید
جنی: از اونم بده
تهیونگ: بسته دیگه خیلی خوردی مریض میشی
جنی: خو دوسش دارم بدهه
(صدای در)
جنی: وات کیه؟!
تهیونگ: همینجا بمون من میرم درو باز کنم
جنی: باشه
تهیونگ سمت در رفت آروم بازش کرد جین رزی جیمین کوک لیسا و جیسو رو دید
تهیونگ: بچه ها!
لیسا: کون دراز
رزی: آخیی
جیسو: میشه بذاری بیایم داخل؟!
تهیونگ: ها آره بفرمایید بیاید تو
اومدن داخل جنی از خوشحالی نمیدونست چیکار کنه بعد کلی بغل کردن و گریه کردن لیسا نشستن ولی ینفر این وسط کلا تو حال خودش بود بله سویونگ اصن متوجه اومدن اونا نشده بود و داشت میرقصید
جین: خواهرت آیدله؟!
تهیونگ: جان؟!
جین: نیم ساعته اومدیم بهمون محلم نمیده
جیسو: ولش بچه رو دوست داره دیگه
جیمین: یا مسیح این چجوری اینجوری میکنه ؟!
رزی: لیسا
لیسا: ها
رزی: برو ازش یاد بگیر یجاهایی بدردت میخوره
کوک: خب دیگه چخبر
تهیونگ: وایی یادم رفت بگم من دارم بابا میشم*ذوق*
لیسا: خداییش چند روزیه گوشام مشکل پیدا کرده حرف هارو اشتباهی میرسونه بهم
کوک: نه مثل اینکه منم مشکل داره
جنی: عوضی نمیتونی دو دقیقه اون دهن لامصبتو ببندی؟!
جیسو: واییییییییییییییییی مبارکههه
جیمین: ایی پس مال اون شبس؟!
رزی: خفه شو مبارکهه
جین: ولی جنی تو تحت تعقیبی و اگر پیدات کنن دستگیر میشی!
جنی: میدونم جین ولی من نگفتم که بچه رو نگه میدارم!
۶.۷k
۱۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.