این ماجرا مربوط به یه روز بارونیه
این ماجرا مربوط به یه روز بارونیه
تو استودیو یا همون اتاق تمرین جیمین و جونگ کوک دعواشون میشه و بعد از دعوا جیمین عصبی میشه و به جی کی میگه دیگه برام مهم نیستی و هر کاری می خوای بکن و از اونجا میره . جیمین تنهایی تا خونه میره یه مسافت 20 دقیقه ای. وقتی جیمین میرسه جونگ کوک باهاش تماس میگیره و میگه: هیونگ متاسفم ولی جیمین میگه مگه نگفتم بهم زنگ نزن. بعد جیمن گفت کجایی می خوام بیم دنبالت و جونگ کوک گفت نمی دونم اون گم شده بود . جوگ کوک مجبور شد تاکسی بگیره و تا موقعی که رسید جیمین زیر بارون منتظرش بود و همین که رسید جیمین محکم بغلش کرد و همینه که چشمای اشکی کوکی رو دید زد زیر گریه اون روز جونگ کوکی خیلی گریه کرده بود
تو استودیو یا همون اتاق تمرین جیمین و جونگ کوک دعواشون میشه و بعد از دعوا جیمین عصبی میشه و به جی کی میگه دیگه برام مهم نیستی و هر کاری می خوای بکن و از اونجا میره . جیمین تنهایی تا خونه میره یه مسافت 20 دقیقه ای. وقتی جیمین میرسه جونگ کوک باهاش تماس میگیره و میگه: هیونگ متاسفم ولی جیمین میگه مگه نگفتم بهم زنگ نزن. بعد جیمن گفت کجایی می خوام بیم دنبالت و جونگ کوک گفت نمی دونم اون گم شده بود . جوگ کوک مجبور شد تاکسی بگیره و تا موقعی که رسید جیمین زیر بارون منتظرش بود و همین که رسید جیمین محکم بغلش کرد و همینه که چشمای اشکی کوکی رو دید زد زیر گریه اون روز جونگ کوکی خیلی گریه کرده بود
۱۰.۴k
۲۲ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.