لایک وکامنت یادت نرع عزیزم

از من دیوانه دیشب قصد غارت داشتی
خوب بردی دین ودل خیلی مهارت داشتی

بوسه هایم نرم چون گلها که بوییدی نبود ؟
از چه بر لبهای خود گفتی خسارت داشتی !

اینقدر از حال و روز من به شبهایم مپرس
در دلم بودی و بر اوضاع نظارت داشتی !

من خیالت را به آغوشم کشیدم سوختم
مثل دوزخ در سراپایت حرارت داشتی

روزگاری من اسیرت بودم اما خوش گذشت
خوی مطلوبی تو با من در اسارت داشتی

بهترین ایام بود دو ران عشق و عاشقی
در دلم با میل وخوشبختی صدارت داشتی

آمدم ای عشق سودی از توبر دارم نشد
کف زدی سر مایه ام علم تجارت داشتی

ساده دل بودم نمی شد باورم ترکم کنی
گاهگاهی گر چه بر رفتن اشارت داشتی

رفتی و با خویش تکرار و مرورش می کنم
خاطراتی را که با من در عمارت داشتی💞❤️🌹😘