سرنوشت نوشته نشده
پارت23
ا. ت: یک چیزی رو دیدم که باورم نمیشد همون زنه کهمنو گروگان گرفته بود داست میومد سمتمون من میخواستم برم
ا. ت: حیمییین
جیمین: ههه جانم ا. ت
من باید برم ی کاری دارم
جیمین: باشه برو ولی دیر نکن چون نگرانت میشم
پاشدم و رفتم
از زبان اون زنه: داشتم میرفتم سمت میز جیمین اینا که ی دختری رو دیدن با ی لباس سیاه داشت یجورایی میدوید با دقت نگا کردم جانم این.. این امکان نداره اون هنوز باهاشه
ناشناس: لیسا لیسا
لیسا: جانم مامان
ناشناس: اون دختره که بهت گفتم هنوز با جیمینه
لیسا: چییی تو مگه نگفتی تهدیدش کردی
ناشناس: چرا ولی... نگا تو برو و سعی کن با جیمین برقصی منم برم هالیش کنم
ویو ا. ت
داست دستمو میشستم اخه اون ابنجا چیکار می کنه که بهو در باز شد از اینه به پشتم ی نگا انداختم که با دیدنس برگستم و فقط نگاش می کردم
ناشناس: میبینم که تهدیدای من جواب نداد
ا. ت: تو اینجا چیکار میکنی تو کی هستی
ناشناس: من سونا صمیمی ترین دوست مادر جیمین که قرار دخترکم لیسا با پسرش ازدواج کنه که شیپای اون با رزی زیاد شد و بعدش تو اومدی ولی من نمیزارم مانع ازدواجسون بشی و اسلحه رو در اورد
من دستپاجه سدم ولی سریع به خودم اومدم و همونجور که جیمین بهم یاد داد اسلحه رو با لگد از دستش انداختم و فرار کردم ولییییی......
☆سسونا سونا میخوای چیکار کنی تو
جواب این سوال را در پارت های بعدی میفهمید
حمایت کن کیوتیـــــ♡♡
ا. ت: یک چیزی رو دیدم که باورم نمیشد همون زنه کهمنو گروگان گرفته بود داست میومد سمتمون من میخواستم برم
ا. ت: حیمییین
جیمین: ههه جانم ا. ت
من باید برم ی کاری دارم
جیمین: باشه برو ولی دیر نکن چون نگرانت میشم
پاشدم و رفتم
از زبان اون زنه: داشتم میرفتم سمت میز جیمین اینا که ی دختری رو دیدن با ی لباس سیاه داشت یجورایی میدوید با دقت نگا کردم جانم این.. این امکان نداره اون هنوز باهاشه
ناشناس: لیسا لیسا
لیسا: جانم مامان
ناشناس: اون دختره که بهت گفتم هنوز با جیمینه
لیسا: چییی تو مگه نگفتی تهدیدش کردی
ناشناس: چرا ولی... نگا تو برو و سعی کن با جیمین برقصی منم برم هالیش کنم
ویو ا. ت
داست دستمو میشستم اخه اون ابنجا چیکار می کنه که بهو در باز شد از اینه به پشتم ی نگا انداختم که با دیدنس برگستم و فقط نگاش می کردم
ناشناس: میبینم که تهدیدای من جواب نداد
ا. ت: تو اینجا چیکار میکنی تو کی هستی
ناشناس: من سونا صمیمی ترین دوست مادر جیمین که قرار دخترکم لیسا با پسرش ازدواج کنه که شیپای اون با رزی زیاد شد و بعدش تو اومدی ولی من نمیزارم مانع ازدواجسون بشی و اسلحه رو در اورد
من دستپاجه سدم ولی سریع به خودم اومدم و همونجور که جیمین بهم یاد داد اسلحه رو با لگد از دستش انداختم و فرار کردم ولییییی......
☆سسونا سونا میخوای چیکار کنی تو
جواب این سوال را در پارت های بعدی میفهمید
حمایت کن کیوتیـــــ♡♡
۳.۹k
۱۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.