پارت 8
پارت 8
.
عشق پنهان
.
پرش زمانی به 5و30 دقیقه
از زبان ا. ت
برا مامانم که طبق معمول میره خونه خالم نامه گذاشتم (اصلا نیازی به این کار نبود با اون ننه بیخیالت) و تاکسی گرفتم رفتم کافه در کافه رو باز کردم و با چشمام دنبالشون گشتم عه اونجا نشستن(رفت پیششون)
*ا.ت* سلام هانول سلام عه امم یو...اقای یونگی و شما ؟ *وای باورم نمیشه اخرشم اسم اونیکی رو یادم رفت 😑
(ج ک) اسمم جونگ کوکه میتونی کوک صدام کنی ☺( تو دلش *بلاخره نگاش کردم نکنه این همون دخترس که اونجا دیدم چقد خوشگل شده برم مخشو بزنم 🤩(ادمین :ببخشید😔)
(ا.ت) سلام اقای جونگکوک 😅
(کوک و یونگی) اه توعم راحت باش خب 😐
*ا.ت*باشه مرسی (تو دلش *وای وقتی نگاهم بهش خورد فهمیدم همون پسری که اون روز دیدم ... حالا چجوری بهش بگم عاشقشم 😔)
*ج ک * راستی خودتو معرفی نکردی ☺
*ا.ت* اه بله من ایونا هستم (فتم کنار هانول نشستم و یکم باهاش پچ پچ کردم ولی بهش نگفتم عاشق دوست داداششم)
(ج ک) (خطاب به ا.ت)چقد خوشگل شدی ☺(البته ببخشید واقعا من منظوری ندارم فقط میخوام مثل بقیه فیکمو بنویسم)
*ا.ت* اوه ممنون شما هم خیلی خوشتیپ شدید 😅(بالاخره رفتم به هانول گفتم عاشق اونم هانولم رفت به داداشش بگه بدبخت شدم ☺🌷
(از زبان Jong kook )
(رفتم تو گوش یونگی گفتم رو دوست خواهرش کراش دارم)
.
.
.
چون پارت قبلی خیلی کم بود اینو زیاد گذاشتم 😶
.
عشق پنهان
.
پرش زمانی به 5و30 دقیقه
از زبان ا. ت
برا مامانم که طبق معمول میره خونه خالم نامه گذاشتم (اصلا نیازی به این کار نبود با اون ننه بیخیالت) و تاکسی گرفتم رفتم کافه در کافه رو باز کردم و با چشمام دنبالشون گشتم عه اونجا نشستن(رفت پیششون)
*ا.ت* سلام هانول سلام عه امم یو...اقای یونگی و شما ؟ *وای باورم نمیشه اخرشم اسم اونیکی رو یادم رفت 😑
(ج ک) اسمم جونگ کوکه میتونی کوک صدام کنی ☺( تو دلش *بلاخره نگاش کردم نکنه این همون دخترس که اونجا دیدم چقد خوشگل شده برم مخشو بزنم 🤩(ادمین :ببخشید😔)
(ا.ت) سلام اقای جونگکوک 😅
(کوک و یونگی) اه توعم راحت باش خب 😐
*ا.ت*باشه مرسی (تو دلش *وای وقتی نگاهم بهش خورد فهمیدم همون پسری که اون روز دیدم ... حالا چجوری بهش بگم عاشقشم 😔)
*ج ک * راستی خودتو معرفی نکردی ☺
*ا.ت* اه بله من ایونا هستم (فتم کنار هانول نشستم و یکم باهاش پچ پچ کردم ولی بهش نگفتم عاشق دوست داداششم)
(ج ک) (خطاب به ا.ت)چقد خوشگل شدی ☺(البته ببخشید واقعا من منظوری ندارم فقط میخوام مثل بقیه فیکمو بنویسم)
*ا.ت* اوه ممنون شما هم خیلی خوشتیپ شدید 😅(بالاخره رفتم به هانول گفتم عاشق اونم هانولم رفت به داداشش بگه بدبخت شدم ☺🌷
(از زبان Jong kook )
(رفتم تو گوش یونگی گفتم رو دوست خواهرش کراش دارم)
.
.
.
چون پارت قبلی خیلی کم بود اینو زیاد گذاشتم 😶
۳.۱k
۱۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.