پارت۴ اگه دوست ندارید بگید نزارم بچه ها
بعد از ناپدید شدن ویولت تهیونگ و جونگ با گریه به سمت پادشاه و ملکه رفتن که یهو همه ی کسانی که تو قصر بودند تبدیل به خاکستر شدند و دود هوا شدند.
تهیونگ داشت گریه میکرد که جونگ کوک
گفت:تهیونگ هق ناراحت نباش هق بالاخره یه روز تموم میشه این کابوسا
جونگ کوک این و گفت و رفت تهیونگ و بغل کرد. تهیونگ خواست از قصر بره بیرون اما یه چیزی پرتش نمیزاشت بره بیرون شبیه جادو بود بعدش که داشتن میرفتن سمت اتاقاشون تو آینه با چیز عجیبی مواجه شدند
دوتا از دندوناشون مثل خون آشاما قرمز شده بود
جونگ کوک:اون عوضی درست میگفت.
1۰۰ سال بعد😂
ویو لونا
سلام من لونا هستم ۲۰ سالمه و یه گزارشگر عالیم و یه خواهر بزرگتر از خودم به اسم امیلیا دارم که رئیس شرکتی هست که از پدر و مادرمون به ارث رسیده
پدر و مادر ما وقتی بچه بودیم فوت کردن و ما تا ۲ سال پیش با مادر بزرگمون زندگی ولی فوت کرد من و امیلیا خیلی دوسش داشتیم من تازگیا با یه شهر عجیب و غریب روبه رو شده بودم که میگن..........
گند زدم😊
تهیونگ داشت گریه میکرد که جونگ کوک
گفت:تهیونگ هق ناراحت نباش هق بالاخره یه روز تموم میشه این کابوسا
جونگ کوک این و گفت و رفت تهیونگ و بغل کرد. تهیونگ خواست از قصر بره بیرون اما یه چیزی پرتش نمیزاشت بره بیرون شبیه جادو بود بعدش که داشتن میرفتن سمت اتاقاشون تو آینه با چیز عجیبی مواجه شدند
دوتا از دندوناشون مثل خون آشاما قرمز شده بود
جونگ کوک:اون عوضی درست میگفت.
1۰۰ سال بعد😂
ویو لونا
سلام من لونا هستم ۲۰ سالمه و یه گزارشگر عالیم و یه خواهر بزرگتر از خودم به اسم امیلیا دارم که رئیس شرکتی هست که از پدر و مادرمون به ارث رسیده
پدر و مادر ما وقتی بچه بودیم فوت کردن و ما تا ۲ سال پیش با مادر بزرگمون زندگی ولی فوت کرد من و امیلیا خیلی دوسش داشتیم من تازگیا با یه شهر عجیب و غریب روبه رو شده بودم که میگن..........
گند زدم😊
۴.۰k
۰۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.