می رفتم
میرفتم
با دستان خالی
آن خانه را ترک میکردم
چیزی با خود نبردم
به جز ائینهای که در آن گریسته بود
کور سوی امیدی داشتم که
شاید برای یک بار هم که شده شادی من را ببیند
با خود میگفتم این را به آئینه مدیون هستم
خندهی بدهکارم
به خودم
به آئینه
به روزهایم
#امیرعلی_قربانی
با دستان خالی
آن خانه را ترک میکردم
چیزی با خود نبردم
به جز ائینهای که در آن گریسته بود
کور سوی امیدی داشتم که
شاید برای یک بار هم که شده شادی من را ببیند
با خود میگفتم این را به آئینه مدیون هستم
خندهی بدهکارم
به خودم
به آئینه
به روزهایم
#امیرعلی_قربانی
۲.۳k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.