عمریست که می گِریم و یارم شده این اشک!
عمریست که میگِریم و یارم شده این اشک!
آرامش چشمان خمارم شده این اشک
دستم به قلم آمد و از اشک نوشتم....
دیدم همهی دار و ندارم شده این اشک!
تقدیرِ مرا دست خزان برده به اندوه!
هر سالِ زمستان و بهارم شده این اشک
در غربت و تنها شدنم هیچ ندیدم!
جز دیدن هر لحظه کنارم شده این اشک
تقویم نمیخواهم و از عمر چه حاصل؟
وقتی که همین، روزشمارم شده این اشک
بر سنگ مزارم بنویسید که آخر...
مرگم به غم و چوبهی دارم شده این اشک!
آرامش چشمان خمارم شده این اشک
دستم به قلم آمد و از اشک نوشتم....
دیدم همهی دار و ندارم شده این اشک!
تقدیرِ مرا دست خزان برده به اندوه!
هر سالِ زمستان و بهارم شده این اشک
در غربت و تنها شدنم هیچ ندیدم!
جز دیدن هر لحظه کنارم شده این اشک
تقویم نمیخواهم و از عمر چه حاصل؟
وقتی که همین، روزشمارم شده این اشک
بر سنگ مزارم بنویسید که آخر...
مرگم به غم و چوبهی دارم شده این اشک!
۱.۹k
۰۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.