فیک جونگکوک: تاته مائه
فیکجونگکوک: تاتهمائه
part²³
* ساعت ۹:۴۵ دقیقه شب
از اتوبوس خارج شد
به سمت مسافرخانه رفت
وارد شد
نارا دید
داشت با پیرمَرد حرف میزد
نزدیک شد
" سلام..چیشده؟ "a.t
نارا" این پیرمَرد میخواد ما رو بندازه بیرون "
" چی؟..آخه چرا؟ "a.t
| از اینجا برید بیرون
نارا" تو با ما چته؟ مگه چیکارت کردیم که میخوای بندازیمون بیرون "
" ما که پولو بهت دادیم پس دیگه چی، پول بیشتری میخوای؟ "a.t
| بحث پول نیست
نارا" پس چیه؟ "
| شرمنده..فقط برید
" آخه چرا؟ "a.t
نارا" حداقل دلیل بگو "
| بحث پول نیست، با شما هم مشکلی ندارم دلم نمیخواد که دوتا دختر رو آواره کنم ولی باید برید
نارا" توی پیرمَرد چه مرگته اخه؟ "
" صد در صد یه چیزی هست که بهمون نمیگی "a.t
| فقط برید
نارا" تو... "
ا.ت نزاشت ادامه حرفش زده بشه
دستش روی شونش گذاشت
" بیخالش بیا بریم "a.t
نارا" ... بریم "
به اتاق رفتن
سریع تمام وسایلشون جمع کردن داخل چمدون گذاشتن
دوتا چمدون شد
یکی دست نارا و دیگری دست ا.ت
از پلهها پایین رفتن
سر پیرمَرد پایین بود
بدون هیچ حرفی از مسافرخانه بیرون رفتن
نارا" خب حالا کجا بریم؟ "
" امشبو توی هتل میمونیم فردا صبح هم باید بریم یه جای دائمی پیدا کنیم اینطوری نمیشه زندگی کرد "a.t
نارا" هح بریم هتل؟..از اونجا میندازنمون بیرون "
" کاری نکردیم که بخوان بیرونمون کنن پس باید بریم هتل "a.t
نارا" بریم ببینیم چی میشه "
╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤
گوشی پیرمَرد زنگ خورد
خودش بود
همون آدم
جواب داد
" انجام دادی؟ "
| بله بیرونشون کردم
" خوبه، پول برات واریز میشه "
قطع کرد
گوشی روی میز گذاشت
| تهدید میکنه بعد میگه پولو برات میزنم، این یارو دیوونه ست
درسته جئون بود
کار جئون بود که از اونجا بیرونشون کنن
رفت پیش پیرمَرد تهدیدش کرد
بلای که میخواست سرش بیاره از مرگ هم بدتر بود
پیرمَرد از جون خودش و زنش ترسید
برای همین بیرونشون کرد
دلیل همهی کار های جئون، ا.ت بود
اون دختر، جئون دیوونه کرده بود
برای عشق ا.ت هر کاری میکرد
عشق چیز خطرناکیه
فرد به جای میرسونه که حتی عقل، قلبشم دست خودش نباشه
همیشه همینه
آدم برای کسی که دوسش داره هر کاری میکنه
کل دنیا به پاش میریزه تا مال خودش باشه
دوس داشتن چیز عجیبه، به یکی این اختیار میدی که تا حد مرگ خوشحالت یا ناراحتت کنه!
حتی نمیشه گفت مواظب عشق باشید.
part²³
* ساعت ۹:۴۵ دقیقه شب
از اتوبوس خارج شد
به سمت مسافرخانه رفت
وارد شد
نارا دید
داشت با پیرمَرد حرف میزد
نزدیک شد
" سلام..چیشده؟ "a.t
نارا" این پیرمَرد میخواد ما رو بندازه بیرون "
" چی؟..آخه چرا؟ "a.t
| از اینجا برید بیرون
نارا" تو با ما چته؟ مگه چیکارت کردیم که میخوای بندازیمون بیرون "
" ما که پولو بهت دادیم پس دیگه چی، پول بیشتری میخوای؟ "a.t
| بحث پول نیست
نارا" پس چیه؟ "
| شرمنده..فقط برید
" آخه چرا؟ "a.t
نارا" حداقل دلیل بگو "
| بحث پول نیست، با شما هم مشکلی ندارم دلم نمیخواد که دوتا دختر رو آواره کنم ولی باید برید
نارا" توی پیرمَرد چه مرگته اخه؟ "
" صد در صد یه چیزی هست که بهمون نمیگی "a.t
| فقط برید
نارا" تو... "
ا.ت نزاشت ادامه حرفش زده بشه
دستش روی شونش گذاشت
" بیخالش بیا بریم "a.t
نارا" ... بریم "
به اتاق رفتن
سریع تمام وسایلشون جمع کردن داخل چمدون گذاشتن
دوتا چمدون شد
یکی دست نارا و دیگری دست ا.ت
از پلهها پایین رفتن
سر پیرمَرد پایین بود
بدون هیچ حرفی از مسافرخانه بیرون رفتن
نارا" خب حالا کجا بریم؟ "
" امشبو توی هتل میمونیم فردا صبح هم باید بریم یه جای دائمی پیدا کنیم اینطوری نمیشه زندگی کرد "a.t
نارا" هح بریم هتل؟..از اونجا میندازنمون بیرون "
" کاری نکردیم که بخوان بیرونمون کنن پس باید بریم هتل "a.t
نارا" بریم ببینیم چی میشه "
╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤
گوشی پیرمَرد زنگ خورد
خودش بود
همون آدم
جواب داد
" انجام دادی؟ "
| بله بیرونشون کردم
" خوبه، پول برات واریز میشه "
قطع کرد
گوشی روی میز گذاشت
| تهدید میکنه بعد میگه پولو برات میزنم، این یارو دیوونه ست
درسته جئون بود
کار جئون بود که از اونجا بیرونشون کنن
رفت پیش پیرمَرد تهدیدش کرد
بلای که میخواست سرش بیاره از مرگ هم بدتر بود
پیرمَرد از جون خودش و زنش ترسید
برای همین بیرونشون کرد
دلیل همهی کار های جئون، ا.ت بود
اون دختر، جئون دیوونه کرده بود
برای عشق ا.ت هر کاری میکرد
عشق چیز خطرناکیه
فرد به جای میرسونه که حتی عقل، قلبشم دست خودش نباشه
همیشه همینه
آدم برای کسی که دوسش داره هر کاری میکنه
کل دنیا به پاش میریزه تا مال خودش باشه
دوس داشتن چیز عجیبه، به یکی این اختیار میدی که تا حد مرگ خوشحالت یا ناراحتت کنه!
حتی نمیشه گفت مواظب عشق باشید.
۱۰.۹k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.