به خدا که بسپاری، حل می شود. خودم دیده ام؛
به خدا که بسپاری، حل میشود. خودم دیدهام؛
وقتی که از همه بریده بودم؛ بی هیچ چشم داشتی
هوایم را داشت، در سکوت و آرامش،
کار خودش را میکرد و نتیجه را نشانم میداد
که یعنی ببین! تو تنها نیستی...
خودم دیدم وقتی همه میگفتند این آخر خط است،
با اشاره حالیام میکرد که به دلت بد راه نده!
تا من نخواهم هیچ آخری، آخر نیست و هیچ آغازی
بدون اذن من سر نمیگیرد.
خودم دیدم وقتی همه سعی بر زمین زدنم داشتند،
دستان مرا محکم میگرفت و مرا بالاتر میکشید
تا از گزندشان در امان باشم، هرکجا آدمها دوستم نداشتند،
او دوستم داشت و خلأ احساس مرا یکتنه پر میکرد.
اوست از پدر پناه دهندهتر و از مادر، مهربانتر...
اوست از هرکسی تواناتر.
من کارم را به خدا سپردهام و او هرگز
بندهاش را ناامید نمیکند.
«أَلَیْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ » ؟!
چرا.. کافیست، به خدا که خدا همه جوره
برای بندهاش کافیست...
وقتی که از همه بریده بودم؛ بی هیچ چشم داشتی
هوایم را داشت، در سکوت و آرامش،
کار خودش را میکرد و نتیجه را نشانم میداد
که یعنی ببین! تو تنها نیستی...
خودم دیدم وقتی همه میگفتند این آخر خط است،
با اشاره حالیام میکرد که به دلت بد راه نده!
تا من نخواهم هیچ آخری، آخر نیست و هیچ آغازی
بدون اذن من سر نمیگیرد.
خودم دیدم وقتی همه سعی بر زمین زدنم داشتند،
دستان مرا محکم میگرفت و مرا بالاتر میکشید
تا از گزندشان در امان باشم، هرکجا آدمها دوستم نداشتند،
او دوستم داشت و خلأ احساس مرا یکتنه پر میکرد.
اوست از پدر پناه دهندهتر و از مادر، مهربانتر...
اوست از هرکسی تواناتر.
من کارم را به خدا سپردهام و او هرگز
بندهاش را ناامید نمیکند.
«أَلَیْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ » ؟!
چرا.. کافیست، به خدا که خدا همه جوره
برای بندهاش کافیست...
۴.۶k
۰۹ خرداد ۱۴۰۱