گوشواره قلبي
تا صدا می زدی تو "باباجان! "
دل بابابزرگ پر می زد
هر زمان می رسید از مسجد
به تو با اشتیاق سر می زد
قصه می گفت از عموقاسم
از نماز و گرفتن گل سرخ
قصه می گفت از شبی غمگین
از شب تلخ رفتن گل سرخ
روز مادر کنار موکبتان
عطر چای و گلاب و حلوا بود
مادرت پاک کرد اشکش را
کاش عموقاسمت هم اینجا بود
وقت روضه، عمو عمو گفتی
موکب انگار کربلا شده بود
باز انگار طفل شیرینی
از عموی خودش جدا شده بود
خبر آمد که باز حرمله ها
حمله کردند و ماه را کشتند
شمرهای زمانه از وحشت
مردم بی گناه را کشتند
من به قربان تکه های تنت
جان شیرین و پاره ی قلبی
میهمان رقیه ای امشب
با همین گوشواره ی قلبی
در لباس قشنگ صورتی ات
مثل گلهای ارغوان شده ای
آه ریحانه جان، عزیز دلم
زود مهمان آسمان شده ای
😭😔
دل بابابزرگ پر می زد
هر زمان می رسید از مسجد
به تو با اشتیاق سر می زد
قصه می گفت از عموقاسم
از نماز و گرفتن گل سرخ
قصه می گفت از شبی غمگین
از شب تلخ رفتن گل سرخ
روز مادر کنار موکبتان
عطر چای و گلاب و حلوا بود
مادرت پاک کرد اشکش را
کاش عموقاسمت هم اینجا بود
وقت روضه، عمو عمو گفتی
موکب انگار کربلا شده بود
باز انگار طفل شیرینی
از عموی خودش جدا شده بود
خبر آمد که باز حرمله ها
حمله کردند و ماه را کشتند
شمرهای زمانه از وحشت
مردم بی گناه را کشتند
من به قربان تکه های تنت
جان شیرین و پاره ی قلبی
میهمان رقیه ای امشب
با همین گوشواره ی قلبی
در لباس قشنگ صورتی ات
مثل گلهای ارغوان شده ای
آه ریحانه جان، عزیز دلم
زود مهمان آسمان شده ای
😭😔
۵.۴k
۱۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.