گیم تایم
#گیم_تایم
𝑳𝒊𝒎𝒃𝒐
اگه دنبال داستان های معمایی می گردی، لیمبو یکی از بهترین های سیاه سفیده
شخصیت اول داستان پسر بچه کوچک و بدون نامی است که در محلی بنام «لبه جهنم» در وسط یک جنگل از خوابی عمیق بیدار میشود.این پسر بچه کوچک انقد ضعیف و ناتوان است که نه در آب میتواند شنا کند و نه توان هول دادن چیزهای نسبتا سنگین را دارد. هنگامی که او بدنبال خواهر گم شدهاش میگردد، با انسانهای معدودی مواجه میشود که یا قصد کشتن او را دارند یا از او فرار میکنند. فرار نه از روی ترس بلکه برای یافتن یا رفتن به جایی که بتوانند پسرک را بکشند،چرا؟؟! هیچکس نمیداند. پسر کوچک در وسط بازی به چند قدمی خواهرش میرسد اما اتفاقی می افتد که باز مانع رسیدن آن دو به هم میشود. بازی انقدر معمایی و دلهره آور و زیبا درست شدهاست که هیچ یک از گیمیرها توقع همچین بازی فوق العاده ایی از یک بازی دو بعدی سیاه و سفید نداشتهاند.در اخر پسر بچه از میان این همه معما،تیغههای برنده، انسانهایی که معلوم نیست به چه دلیل خواهان کشتن پسرک هستند و از همه مهم تر عنکبوت غول آسا میگذرد و به خواهرش میرسد و بازی بهطور خاصی به پایان میرسد.
شروع و پایان مبهم بازی این امکان را به بازیکن میدهد که خود داستان بازی را پیدا کند و تفاسیر و تحلیلهای مختلفی از بازی داشته باشد. برای مثال داستان بازی میتواند به این صورت تحلیل شود که پسرک و خواهرش در کلبه درختی خود بودهاند (با توجه به مکان پایان بازی) و پسرک بهطور ناگهانی از درخت پایین افتاده و وارد عالم برزخ شده و تصور میکند که خواهرش را گم کرده است که پس از تلاش فراوان با عبور از مرز دنیا و برزخ وارد دنیا شده و به خواهر خود میرسد درحالیکه بالای سر جسم او به گریه و زاری مشغول است. پسرک زمانی که به خواهرش میرسد اندکی میایستد که میتواند نشانه این باشد که جسم خود را دیده و متوجه حادثهای که اتفاق افتاده است شده باشد و بعد به طرف خواهرش حرکت میکند و خواهرش هنگامی که حضور روح پسرک را احساس میکند وحشت زده از جا میپرد، ولی او را نگاه نمیکند. در آخر بخش لیست سازندگان بازی تصویری از همان محل نشان داده میشود که اجساد آن پسر و خواهرش فاسد شده و چند حشره بالای اجساد آنها هستند.
حالا کسی چ میدونه!
شاید عشقشه❤️ شایدم خواهرش🙄
ولی من مطمئنم عشقشه😂💋
آهنگ هم ربطی نداشت ولی حس و حال خودمو نشون میداد😁💔
𝑳𝒊𝒎𝒃𝒐
اگه دنبال داستان های معمایی می گردی، لیمبو یکی از بهترین های سیاه سفیده
شخصیت اول داستان پسر بچه کوچک و بدون نامی است که در محلی بنام «لبه جهنم» در وسط یک جنگل از خوابی عمیق بیدار میشود.این پسر بچه کوچک انقد ضعیف و ناتوان است که نه در آب میتواند شنا کند و نه توان هول دادن چیزهای نسبتا سنگین را دارد. هنگامی که او بدنبال خواهر گم شدهاش میگردد، با انسانهای معدودی مواجه میشود که یا قصد کشتن او را دارند یا از او فرار میکنند. فرار نه از روی ترس بلکه برای یافتن یا رفتن به جایی که بتوانند پسرک را بکشند،چرا؟؟! هیچکس نمیداند. پسر کوچک در وسط بازی به چند قدمی خواهرش میرسد اما اتفاقی می افتد که باز مانع رسیدن آن دو به هم میشود. بازی انقدر معمایی و دلهره آور و زیبا درست شدهاست که هیچ یک از گیمیرها توقع همچین بازی فوق العاده ایی از یک بازی دو بعدی سیاه و سفید نداشتهاند.در اخر پسر بچه از میان این همه معما،تیغههای برنده، انسانهایی که معلوم نیست به چه دلیل خواهان کشتن پسرک هستند و از همه مهم تر عنکبوت غول آسا میگذرد و به خواهرش میرسد و بازی بهطور خاصی به پایان میرسد.
شروع و پایان مبهم بازی این امکان را به بازیکن میدهد که خود داستان بازی را پیدا کند و تفاسیر و تحلیلهای مختلفی از بازی داشته باشد. برای مثال داستان بازی میتواند به این صورت تحلیل شود که پسرک و خواهرش در کلبه درختی خود بودهاند (با توجه به مکان پایان بازی) و پسرک بهطور ناگهانی از درخت پایین افتاده و وارد عالم برزخ شده و تصور میکند که خواهرش را گم کرده است که پس از تلاش فراوان با عبور از مرز دنیا و برزخ وارد دنیا شده و به خواهر خود میرسد درحالیکه بالای سر جسم او به گریه و زاری مشغول است. پسرک زمانی که به خواهرش میرسد اندکی میایستد که میتواند نشانه این باشد که جسم خود را دیده و متوجه حادثهای که اتفاق افتاده است شده باشد و بعد به طرف خواهرش حرکت میکند و خواهرش هنگامی که حضور روح پسرک را احساس میکند وحشت زده از جا میپرد، ولی او را نگاه نمیکند. در آخر بخش لیست سازندگان بازی تصویری از همان محل نشان داده میشود که اجساد آن پسر و خواهرش فاسد شده و چند حشره بالای اجساد آنها هستند.
حالا کسی چ میدونه!
شاید عشقشه❤️ شایدم خواهرش🙄
ولی من مطمئنم عشقشه😂💋
آهنگ هم ربطی نداشت ولی حس و حال خودمو نشون میداد😁💔
۱۰.۳k
۰۱ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.