عشق عاشقی در فروشگاه (درخاستی)
عشق عاشقی در فروشگاه (درخاستی)
اسماشونو درست یادم نمیاد ولی چهارتا پسرن کخودم یجوری معلوم میکنم اسماشونو
از زبان دختر
داشتم راه میرفتم و خوراکی خوشمزمو نگاه میکردم ک یهو یچی بهم خورد برگشتم نگاه کردم ک دیدم یه پسری یه گیتار دستشه ازم معضرت خواهی کردو رفت
شب
دیدم دوستم بهم پیام داده پیامشو خودم ک فردا کار داره و باید بره گیتار بزنه من قبول کردم ک برم بجاش سره کار آدرسو بهم داد و خوابیدم صبح بلند شدم آماده شدم و رفتم سره کاره دوستم ک دیدیم دوستم همونی هس ک تو پیاده رو بهم برخورد کردیم
تموم شد تا نظر ندین تو دایرکت پارت بعد رو نمیزارم
اسماشونو درست یادم نمیاد ولی چهارتا پسرن کخودم یجوری معلوم میکنم اسماشونو
از زبان دختر
داشتم راه میرفتم و خوراکی خوشمزمو نگاه میکردم ک یهو یچی بهم خورد برگشتم نگاه کردم ک دیدم یه پسری یه گیتار دستشه ازم معضرت خواهی کردو رفت
شب
دیدم دوستم بهم پیام داده پیامشو خودم ک فردا کار داره و باید بره گیتار بزنه من قبول کردم ک برم بجاش سره کار آدرسو بهم داد و خوابیدم صبح بلند شدم آماده شدم و رفتم سره کاره دوستم ک دیدیم دوستم همونی هس ک تو پیاده رو بهم برخورد کردیم
تموم شد تا نظر ندین تو دایرکت پارت بعد رو نمیزارم
۳۹.۸k
۱۴ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.